برای یاری امام زمان از کجا باید شروع کرد؟ از مساجد؟ مدارس؟ و یا حتی از خانه ی خودمان هم می توانیم یار حضرت شویم؟ شاید نگاهمان را باید کمی رنگی کنیم، در این مطلب از حیاط منزل برای یاری امام زمان شروع کرده ایم.
آپارتمانمان یک حیاط کوچک و قشنگ داشت، چند تا درخت و کمی هم گل و گیاه، همه ی همسایه ها روزی چند بار از حیاط عبور می کردند، ولی هیچکدامشان مثل فرشته خانم، به گل و گیاه حیاط نمی رسیدند، بهتر بگویم، تمام وظایف باغچه، به عهده ی فرشته خانم بود، آنهم بدون هیچ چشمداشتی!
فرشته خانم، بانوی میانسالی بود که تنها در طبقه ی سوم زندگی می کرد، البته تا سال گذشته با پدر بیمارش زندگی می کرد و به او می رسید، اما بعد از فوت پدرش، تنها یک خواهر در شهرستان داشت که گاهگاهی به هم سری می زدند، ازدواج نکرده بود و تا دو سه سال پیش که بازنشسته شود، کارمند یک شرکت خصوصی بود.
از هنگامی که من کودک بودم و خانه را خریدیم، فرشته خانم تنها کسی بود که به گل و گیاه حیاط می رسید، حتی آن زمانی که از صبح تا غروب سرکار بود و بعد هم پرستاری پدرش را می کرد، از آب دادن به گل ها گرفته تا هرس کردن و وجین کردن باغچه، بهار و تابستان هم سبزی می کاشت و هر چند وقت یکبار، یه بشقاب سبزی شسته شده، در خانه ی همسایه ها می داد، هر چی می گفتیم اینها زحمت شماست، می گفت پول آب که میان همه تقسیم می شود، پس سبزی ها هم مال همه است!
هیچوقت پای صحبت فرشته خانم ننشسته بودم، می گفتم تنهاست و بیکار و علاقه به گل و گیاه دارد، برای همین بی هیچ اعتراضی فقط او به کارهای حیاط می رسد، تا این که هفته ی گذشته که از دانشگاه به خانه برمی گشتم، کلید همراهم نبود و باید تا آمدن مادرم، یکی دو ساعتی در حیاط می ماندم!
فرشته خانم طبق روال، در حیاط مشغول گل هایش بود، سلام کردم و گفتم: کمک نمی خواهید؟
شیرآب را بست و بعد خیلی با دقت شلنگ را جمع کرد و در کنارم نشست و گفت: خوبی؟ دانشجویی؟
کم کم سر حرف باز شد و فرشته خانم از مشغولیت هایش گفت، گفت که در یکی دو آموزشگاه، معلم شده است، در فرهنگسرای محله، کلاس های رایگان برای بانوان راه انداخته، گفت شروع کرده به زبان انگلیسی خواندن و تصمیم دارد تا حد عالی پیش رفته و بتواند کتاب ترجمه کند و …
تلاشش برایم جالب بود، تصور می کردم بیکار است که به کارهای حیاط میرسد، ناخودآگاه فکرم را به زبانم آوردم، اولش کمی خندید و سپس گفت: من نه بیکارم و نه مثل خیلی های دیگر علاقه ی آنچنانی به گل و گیاه دارم.
با تعجب گفتم: پس چرا همیشه به کارهای حیاط می رسید؟ می شود آب دادن و رسیدگی به گل ها را بین همسایه ها تقسیم کرد یا کارگر گرفت و یا اصلا ولش کنیم به امان روزگار، حالا شما چه اصراری دارید که باید همیشه اینجا سبز باشد؟
سرش را پایین انداخت و گفت: من این کار را به نیت یاری امام زمانم انجام می دهم!
برق سه فاز من را گرفت، یاری امام زمان را از کسی می شنیدم که چادری نبود، البته حجابش را رعایت می کرد، اما خانم جلسه ای هم نبود، فقط یک کارمند بازنشسته!
نمی دانم چرا تصورم از کسانی که دم از حضرت می زنند، یا چادر مشکی بود و افرادی که دائم در جلسات قرآن و دعا حضور دارند، یا حوزوی ها یا افراد معمم و ریش دار و …اما فرشته خانم یک فرد کاملا عادی بود، فقط یک همسایه ی خوب و بی حاشیه!
حالا تعجبم از شنیدن واژه ی امام زمان از یک فرد عادی که اصلا به قیافه اش نمی آید به کنار، بار اولم نبود که ذهن و وجدانم گرفتار قضاوت ناعادلانه ی آدم ها می شد، اما رسیدگی به گل و گیاه و آب دادن به آنها، چه ارتباطی به یاری امام زمان دارد؟
در ذهن معلولم، نمی توانستم گل و گیاه را در کنار امام زمان جای دهم، سوالم را پرسیدم، پاسخش برایم مثل یک کلاس دانشگاهی قابل تامل و تفکر بود…
یاری امام زمان با رسیدگی به طبیعت!
حتما شنیده اید که در روزگار ظهور حضرت، آسمان آنقدر می بارد که هیچ جای زمین خشک و بی آب و علف نخواهد ماند، زمین آنچه از روییدنی ها را در دلش دارد، بیرون می ریزد، تا آنجا که یک وجب خاک خشک را نخواهی یافت، گل های رنگارنگ و درختان پر بار و زمین سبز، همه مهمان کل این کره ی خاکی خواهند شد!
“زمین، پیوسته گیاه و سبز می رویاند، آن گونه که بانویی بین عراق و شام را طی می کند، در حالی که قدم های خود را فقط بر روی گیاه می گذارد.” (بحارالأنوار، ج52، ص 319
بارها گفته اند، در روزگار ظهور حضرت است که زمین مرده زنده می شود، و مردم به حیات واقعیشان می رسند.
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (آیه ی 17 سوره ی حدید)
بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى کند
فرشته خانم در حالی که به درختان خیره شده بود ادامه داد: من با این کار کوچک خود، می خواهم زمین را آماده ی حضور مهدی موعود می کنم، می خواهم این تکه از زمین، هنگام ظهور موعود، دیگر کاری نداشته باشد، مرتب و منظم، آماده ی فرمانبرداری باشد، به قول شما امروزی ها، هدفم آماده کردن مقدمات ظهور است، می دانم خیلی کوچک است، اما توان من همین است، ران ملخی…
لایق نبود قطره به عمان بردن
خار و خس صحرا به گلستان بردن
اما چتوان که رسم موران باشد
پای ملخی سوی سلیمان بردن
تو سلیمانی و من مورم و جز مور ضعیف
نزل پای ملخی نزد سلیمان که برد
بعد ادامه داد: از طرف دیگر در آیات و روایات، بسیار به کاشتن و نگهداری از گل ها و درختان سفارش شده است.
صادق آل محمد فرموند: درخت بکارید و کشاورزی کنید، که هیچ عملی از آن حلال تر و پاکیزه تر نیست. سوگند به خدا که هنگام ظهور حضرت ولی عصر (عج)، درختکاری و کشاورزی بسیار گسترده می شود. (کلینی، فروع الکافی، ج 5، ص 260)
بعد سرش را بالا گرفت و گفت: از طرف دیگر ما اگر زمین و محیط زیست را یاری کنیم، در واقع بشر و انسان ها را یاری کرده ایم، مگر امام زمان هدفی جز این دارند؟ مگر از آدم تا خاتم، هدفی جز برقراری یک زندگی درست انسانی داشتند؟
خود شما و دیگر همسایگان، وقتی از حیاط عبور می کنید، چقدر روحتان تازه می شود؟ مقایسه کنید در زمانی که اینجا زمین خشک و خالی و بایری بود، من با این کارم روح تازه ای در چند شیعه ی امام زمان قرار دادم، سعی کردم که هوای روح همسایگانم را داشته باشم، شاد کردن دل چند شیعه در ایام غیبت اماممان، چقدر می تواند یاری ایشان محسوب شود؟
می دانم که با دیدن این طبیعت زیبا، لبخند به لبان همسایگانم می آید و امیدوارم این گل های زیبا بتواند لبخند را به لبان امام زمانم هم بیاورد…
اصلا متوجه ی گذر زمان نشدم، و تا به حال این گونه به موضوع نگاه نکرده بودم، بعد که بیشتر فکر کردم، دیدم گل ها و درختان هم زنده هستند و در حال تسبیح و تحمید خدا، و حتما که آب دادن و رسیدگی به آنها، می تواند یاری امام زمان باشد، حتی به قدر یک لبخند…
در سیره ی عملی اهل بیت که نگاه کردم، دیدم چقدر نسبت به طبیعت مهربان بوده اند، شنیده بودم نخلستان های مدینه، مدیون دستان پر تلاش علی مرتضی است.
“حضرت علی (علیه السلام) به حفاری قنات و درختکاری مشغول بودند و شصت هزار نخل کاشتند.” (مقدمه نخج الفصاحه،چاپ دوم،ص 84)
نمی دانم چرا تصور می کردم یاری امام زمان تنها در مساجد و تکایاست و فقط به دست سخنرانان و مبلغان دینی، در صورتی که با این تفکر زیبای فرشته خانم، هر کسی می تواند در اندازه ی خودش، به یاری امام زمانش بپردازد، و یک ران ملخ تقدیم یار مهربانش کند.
بارها در روایات خوانده بودم که ایمان فقط به زبان نیست، بلکه با دل و زبان و دست است، و این بانو چه زیبا با دستش، ایمان خود را به خدای بزرگ و ولی زنده اش ثابت کرد.
امیر عشق و کلام، چه زیبا فرمودند:
الْإِیمَانُ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، (بحار الأنوار ،ج66، ص: 74 )
ایمان تصدیق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست.
از آن زمان به بعد، من هم در کنار فرشته خانم به یاری امام زمانم پرداختم، البته چون شیفت باغچه ی حیاط پر بود، با رسیدگی به درختان کوچه…
زینب عشقی
منبع: نشریه امان ، شماره 63