نمایشنامه ی غدیر
رادیو جوانه
قسمت اول:
بچه ها همه آماده این همه یه دقیقه زمان داریم داریم می ریم برای ضبط برنامه
خانوم شکیبا آماده ای؟ ادیب جان سر جات باش
سه دو یک
فرکانس رادیو
پخش قرآن و مجری
ای مبارک آیه ی اکمال دین… عیدت مبارک… ای غدیر ای عید کل مسلمین… عیدت مبارک
شیعه ی مولا امیرالمومنین عیدت مبارک…. یا علی ای مصطفی را جانشین …عیدت مبارک
یه ذره صدا می ره و بعد کم میشه
رادیو : سلام به همه شما شنوندگان و همراهان خوب رادیو جوانه
عید امامت و ولایت بر شما مبارک
دوباره صدا زیاد میشه
قطع میشه
صدای علی مولا
من شکیبا همراه همکار عزیزم سر کار خانوم ادیب با برنامه چراغ سعادت در خدمت شما هستم..
خانوم ادیب
آسمان پای پیاده به غدیر آمده بود
زودتر از همه با این همه دیر آمده بود
چه خبر بود؟! که ابلیس به خود می لرزید
و خدا خواسته این گونه حقیر آمده بود
چه خبر بود؟! که جبریل به خود می بالید
پیک مامور در این امر خطیر آمده بود
روی دستش بگرفت او همهٔ هستی را
جان خود را که چه جانانه وزیر آمده بود
آی! آهسته!! صدایش برسد تا افلاک
ماه و خورشید به تبریک امیر آمده بود
صدا زیاد شود
صدا کم می شود
من هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه شما مردمان خوب ایران زمین
ادیب : این عید امامت و ولایت رو به همه شما هموطنان خوب و صمیمی تبریک عرض می کنیم به شما مادرخونه دار که الان در آشپزخانه با عشق و علاقه و با محبت به امیرالمومنین مشغول درست کردن غذا برای خانوداتون هستید
ادیب : به شما رانندگان محترم که شنوندگان پرو پا قرص برنامه رادیو جوانه هستید، به مرد و زن و کوچیک و بزرگ، عید رو شادباش عرض می کنیم
صدای تو شهن شاهی
شکیبا : یاد آور می شویم که امروز برنامه رایو جوانه مهمان کانون اسلامی انصار هست و ما در خدمت حضار محترمی هستیم که افتخار دادن و قدم رنجه کردن و در برنامه امروز ما حضور پیدا کردند …
جا داره که عرض سلامی هم داشته باشیم خدمت شما حضار محترم برای اینکه هم شنوندگان متوجه حضور گرم شما بشن و همین طور از انرژی شما شاد بشن یک کف مرتب به افتخار خودتون بزنید
صدای شاد
الحمدالله رب العالمین الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه سلطان اولیا سخن گذار منبر سلونی
سرور مطلبی ابن عم نبی، در و هل اتی مهر برج إنّما شهسوار لافتا پشوای انبیا عروه الوثقی کلمه الحسنی
سید الاوصیا عماد الاصفیا رکن الاولیا آیه الله العظمی خیر المومنین امام المتقین اول العابدین
ازهد الزاهدین زین الموحدین حبل الله المتین لنگر آسمان و زمین وجه الله عین الله نور الله
سرالله اذن الله روح الله باب الله سیف الله عبدالله اسدالله الغالب آقاجانـــــم علــی بن ابـی طالب
صدای الحمد الله الذی
ادیب : خوب خانوم شکیبا در مورد موضوع برنامه یه توضحی فرمائید..
شکیبا: بله البته . موضوع برنامه چراغ سعادت همان طور که از اسمش معلومه در مورد سعادت و خوشبخیته …
واقعا خانوم ادیب خوشبختی یعنی چی ؟! اصلا خوشبخت به کی میگن؟!
ادیب: خانوم شکیبا کاملا با این سوال غافلگیر شدم ولی اگر موافق باشین ببنیم و بشنویم که نظر شنوندگان ما چی هست ؟
شکیبا :بسیار هم عالی پس با شماره 700050 با برنامه خودتون در تماس باشید
ما منتظر صدای گرم شما هستیم
پخش صدای شاد
صدای زنگ تلفن
ادیب: گویا اولین ارتباط تلفنی برقرار شده
الو ….
فرشته : الو …ی
خانوم ادیب : بفرمایید سلام عرض می کنم ..
نفر اول : سلام خوبین؟!
شکیبا : بله وقتتون بخیر ….شما سرکار خانوم ؟!
مرد : خانم چیه؟ من مردم
عذر خواهی می کنم حتما ایراد از گیرنده های ماست …
مرد : خوب گیرنده هاتونو عوض کنید
شکیبا : بله حتما فامیلی شریفتون
مرد: من متین فر هستم
ادیب : آقای متین فر از کدام شهراز کشور عزیزمون ایران تماس میگرید
نفر اول: از لرستان…
شکیبا : به به سلام و تبریک میگیم خدمت همه لرستانیای عزیز
ادیب : آقای متین فر به نظر خوشبختی یعنی چی ؟ اصلا به کی میگن خوشبخت ؟
مرد : خوشبختی یعنی این دختر آدم سرو سامون بگیره …
شکیبا :ممنون از تماستون ما هم آرزوی خوشبختی داریم
پخش صدای شاد
ادیب : یک داستان زیبا رو باهم بشویم
شکیبا : روزی شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید ..
ادیب : یا ابن رسول الله فدایتان شوم اجازه می فرمایید داخل شوم
شکیبا : و حضرت اذن دخول دادند .
شکیبا : آن مرد وارد شد و حضرت را اینگونه خطاب قرار داد:
ادیب : السلام علیک یا امیرالمومنین سلام بر تو ای امیر مومنان
حضرت با شنیدن لقب امیرالمومنین در هم فرو رفتند و از جا برخواستند و فرمودند: لقب امیرالمومنین فقط مختص جدم علی بن ابی طالب است
در روز غدیر رسول خدا فرمودند: امیر المومنین جز این برارد من علی کسی نیست و ریاست و امیری مومنان بعد از من برای احدی غیر از او حلال نیست…
صدای شاد
صدای زنگ تلفن
ادیب : عزیز دیگه ای پشت خط هستند الو
نفر دوم : الو سلام …
شکیبا : سلام عید بر شما مبارک خودتون رو معرفی کنید…
نفر دوم : عید شما همه مبارک من مرادی هستم 35 ساله از تهران
ادیب: آقای مرادی درباره ی موضوع برنامه نظرتون چیه؟
نفر دوم : به نظر من سعادت و خوشبختی مال کسیه که هرسال بره کربلا
ادیب: تشکراز تماستون خدا نگهدار
شکیبا : به خاطر محبت ویژه این دوست عزیز به اباعبدالله علیه السلام به نظرم خوبه که با هم بشنویم نوای بسیار زیبای خوشبختی یعنی
صدای خوشبختی یعنی
شکیبا : برنامه امروز رادیو جوانه با موضوع چراغ سعادت به پایان رسید
ادیب: اما خانوم شکیبا هنوز به جواب سوالمون که سعادت چیست و سعادتمند به چه کسی می گن نرسیدیم …
شکیبا : بله به خاطر همین به اطلاع شنوندگان عزیز می رسونیم که فردا در سطح شهر خواهیم رفت و این سوال رو از هموطنان خوب و صمیمی می پرسیم
ادیب : بسیار عالی پس فردا هم راس ساعت 4 منتظر برنامه خودتون باشید خدا نگهدار
شکیبا : خداوند یار و یاورتون
پخش صدای شاد
عاشق پیشه
صدای شاد
سلام به همه شما همراهان خوب و صمیمی رادیو جوانه ….
من شکیبا مجری برنامه راه سعادت امروز به یکی از پارک های سطح شهر اومدم تا با هموطنان خوبمونم یه گزارشی داشته باشم ..
جای همه شما خالی هوا اینجا بسیار عالی و منظره بسیار زیباست … و سکوتی همراه با صدای پرندگان و صدای آبی فضا رو بسیار دلنشین تر کرده ..( صدای وانت…سبزی قورمه، پلو کوکو، اش )
ا…من عذر خواهی می کنم البته تهرانه و همین شلوغی ها
اگه می شه یه فاصله بگیریم و برگردیم
صدا
با ادامه برنامه چراغ سعادت با شما هستیم خوب سوالی که ما از هموطنانمون داریم اینه که خوشبختی و سعادت به چه معناست ؟ ا…به سراغ اولین هموطن محترم می ریم ..
مرد عاشق روی نیمکتی نشسته و زیر لب شعر می خواند
مرد عاشق : مشغول خواندن شعر ..
یه قاب عکسی داشتم روی طاقچه گذاشتم ……
مجری: آقای محترم سلام
مرد عاشق : نمی شنودو شعرش را میخواند
مجری: سلام عرض می کنم
مرد عاشق : می ترسه و …سلام آبجی …فیلمبردایه؟! موهاشو مرتب میکنه و بلوزشو میزاره تو شلوارش …
مجری : فیلمبرداری نیست …از رادیو جوانه برنامه چراغ سعادت مزاحمتون شدم تا سوالی ازتون بپرسم؟.
مرد عاشق : من در خدمتم هرکاری از دستم بر بیاد کوتاهی نمی کنم..گوشم با شماست
مجری : به نظر شما خوشبختی یعنی چی ؟
مرد عاشق : با تعجب و بغض نگاه می کنه و میزنه زیر گریه
مجری : چی شد آقا؟! آب بیارم براتون !
مرد عاشق : با دستش اشاره می کنه نمی خواد … خودشو جمع و جور می کنه و میگه:
یادش می افتم اینطوری میشم دست خودم نیست این دلم لا ….
ببین خواهرم! خوشبختی یعنی به کسی یا چیزی که میخوای برسی ..حالا هرکس یه چیز و رو یا یه کسی رو میخواد وقتی بهش برسی دیگه تمومه .. میشه عند خوشبختی …
میره تو حس تعریف کردن: 5 ساله میخوامش. 5 سال خواب و خوراک ندارم.. بعض شما نباشه خیلی خانومه! دختر همسایمونه اگر بهش برسم دنیا رو به پاش می ریزم …
مجری: ببخشید شاید این سوال شنوده هامونم باشه یعنی الان شما آدم خوشبختی نیستی
مرد عاشق : خوشبخت نیستم ؟! داغونم آواره ام بیچاره ام … نگو آبجی با قلب من بازی نکن..
مجری: حالا از کجا معلوم با ازدواج با اون خانوم خوشبخت بشی؟
مرد عاشق خودشو می زنه و میگه چرا سر به سرم می زارین؟ همه دست به دست هم دادن من خوشبخت نشم؟ ای خدا…مگه من از دنیا چی میخوام…
مجری : ما دعا میکنیم واقعا اگر خیرشون در این ازدواجه مشکلاتشون مرتفع بشه..
خانم پولدار
دوم : مشغول حرف زدن با موبایل – آره دیگه ای بابا ببین دماغ من خیلی قشنگ تر شده ها! نکه استخونی بوده قشنگ شده . شوهرم! هیچی ! میگه من تورو همین طوری پسندیده بودم …آره بابا! معلومه خوشش اومده.
مجری:خانوم عزیز سلام!
دوم: اوا فیلمبرداریه؟! شهین جون فیلمبرداریه ..
مجری: نه از رادیو مزاحمتون شدم
شهین رادیویه به بچه های تو تلگرام بگو فعلا خداحافظ
مجری : حالتون خوبه؟! ببخشید مزاحمتون شدم
دوم : عیب نداره فدای سرت …
مجری: برنامه امروز ما در مورد سعادت و خوشبختیه، سعادت یعنی چی؟
دوم : ببین عزیزم به نظرم خوشبختی یعنی آرامش! وقتی به این آرامشه برسی دیگه خوشبخت شدی..
مجری: شما به این آرامشه رسیدین؟
دوم : من از وقتی یادمه دارم سعی می کنم به این آرامشه برسم.
مجری: واقعا!
دوم : زمانی که مدرسه می رفتم تمام آرزوم خوشگلی بود ..آروزی همه همین بود
خوب من سی بیلم خیلی پرپشت بود به خونواده بابام رفتم
اصلا الگوی مدرسه بودم خانوم ناظممون به همه بچه ها می گفت از اسدی یاد بگیرین یه دونه از سبیلش کم نشده
وقتی درسم تموم شد این سبیلا شد غصه، همین که امتحان آخرو دادم انقدر به مامانم غر زدم تا این سبیلا رو بردارم … وای جونم برات بگم..
تا یک ماه فکر می کردم خوشگل تراز من آدم نیست … اما همش چند ماه بیشتر طول نکشید..
دیگه همه آرزوم شده بود شوهر .. تا اینکه آقا هوشنگ اومد خواستگاریم
دیگه گفتم تموم شد ابروهامو برمی دارم، ارایش میکنم … اما خوب اونم عادی شد برام …بعد تتو کردم، پروتز کردم، تزیق ژل هم انجام دادم، الانم دماغمو عمل کردم، زندگیم خوبه ها ولی خوب انگار کامل به اون چیزی که میخوام نرسیدم…حالا دیگه آقا هوشنگ بلیط آنتالیا گرفته شاید اونجا پیداش کنم ..
مجری : پس رسیدن به این آرامش و سعادت خیلی سخته
دوم : همینه دیگه هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد…
مجری: انشالا که سفرتون به سلامت باشه
دخترا
دو تا دختر روی نیمکت پارک نشستن و باهم حرف می زننن
ندا: فقط اون که نیست دکتر حسامی هم اومد خواستگاری …….
ساجده : اون که با تو لج بود ….
ندا : نه بابا رد گم کنی بود …..
مجری: سلام ….
ساجده و ندا : سلام
مجری: ما از برنامه رادیو جوانه مزاحمتون شدیم
مجری : موضوع برنامه ما چراغ سعادته ! ما میخواهیم بدونیم که خوشبختی یعنی چی ؟ چه جوری میشه به این خوشبختی و سعادت رسید…
ساجده : حتما خوشبخت یعنی این …
ندا :خوب معلومه ! به نظر من خوشبختی تو علمه آدمه، هرچقدر سواد و علم آدم بالا میره آدم به خوشبختی نزدیک تر میشه … مثلا شما فرض کن یه پزشک دیگه همه چیز داره احترام داره ، پول داره، حتی زیبایی و خیلی چیزای دیگر
مجری: یعنی کسی که لیسانس داره از کسی که دیپلم داره خوشبخت تره !
ندا : مسلما .یعنی من اینطوری فکر می کنم
الان دارم همه سعی خودمو می کنم که یه پزشک خوب بشم … اصلا هم قصد ازدواج ندارم می خوام به همه هم سن و سالام از همین جا بگم که دوستای خوبم اصلا تو ازدواج عجله نکنید دیر نمیشه که حالا درستونو بخونید بعدشم حتما کسی که میاد خواستگاری مسلما شرایط بهتری داره .. من خودم کلی خواستگار دارم ولی می گم نه فعلا می خوام درس بخونم
مجری: بهترین ها رو براتون آرزو می کنم
دخترای تئاتر
دو نفر دارن با هم صحبت می کنند
فرشته : وای امروز روز آخر تمرینه ها خدا کنه که خوب باشیم دیگه
نفیسه : دلت شور نزنه خوبیم ان شالله …
فرشته : ولی نقش شیطونکا خیلی وحشتناکه ها …یه ذره به سمت نفیسه اداشو درمیاره
نفیسه : نکن دیگه بدم میاد ..
مجری: سلام بچه ها
فرشته و نفیسه : سلااام
مجری: حالتون خوبه ؟
نفیسه : خدا رو شکر
فرشته : فیملبرداری که نیست … رادیویه نه ؟
مجری: بله درست متوجه شدین…
برنامه امروز ما در مورد سعادت وخوشبختیه …به نظر شما سعادت و خوشبختی به چه معناست؟
فرشته رو می کنه به نفیسه می گه این دیگه کار خودته ..
نفیسه : می خنده … خوب سعادت از او کلمه هاست که نمیشه معنی دقیقی براش پیدا کرد ولی خوب خوشبخت کسیه که یه دل آروم داشته باشه و از زندگیش راضی باشه ، نگرانی و اضطراب نداشته باشه
مجری : بله با شما موافقم اصلا تمام سعی و تلاش همه ما برای رسیدن به آرامشه اما چه جوری به این آرامشه برسیم
نفیسه: ببینید ثروت و مقام ، زیبایی ربطی به سعادت و خوشبختی نداره شاید بتونه آسایش رو فراهم کنه و برای یه مدتی کوتاه آرامش رو بهمون القا کنه اما بعد از یه مدتی دوباره خواسته جدید و تلاش برای بدست آوردن اون،حتی آرامش رو از ما میگیره… اون وقته که می بینیم اینا خوشبختی واقعی نبوده.
فرشته : تازه به نظر من اگر خوشبختی به این چیزا باشه خیلیا هیچوقت یه آدم سعادتمند نمی شن چون که شاید نه زیبایی داشته باشن نه پول و ثروت و اینجور چیزا
مجری: خیلی جالب شد مطمئنم الانم شنوندگان کنجکاو شدن بدونن که تعریف شما از خوشبختی چیه ؟
نفیسه : تعریف من که نه ! همه ما یه دورانی طعم سعادت رو چشیدیم…
نفیسه : اگر وقت برنامتون اجازه بده به داستان کوتاه براتون تعریف کنم …
مجری : بله البته
بزارین یه داستان کوچیک تعریف کنم…یه روز خونه یکی از اقوام بودیم پسر این خونه که یه آقا پسر هفت ساله بود زنگ زد به پدرش و گفت فردا باید برای مدرسه یک جعبه مداد رنگی دوازده تایی برم … گوشی رو قطع کرد و دیگه در موردش هیچ حرفی هم نزد و شامشو خورد و گرفت خوابید پدرش شب دیر اومد و متوجه شد که بچش خوابیده .. یه لبخندی و زد و گفت چقدر راحت یه بچه به پدرش اعتماد می کنه
فرشته : این حال بچگی همه ماست ….یه بچه کوچیک خودشو کامل کامل سپرده به پدر و مادرش … نه فکر غدا می کنه نه فکر جای خواب می کنه نه فکر خونه میکنه خیالش تخته تخته واقعا یه بچه چهار پنج ساله چقدر راحت و بی دغدغه زنگی می کنه تاوقتی پدرش هست مادرش کنارشه از چیزی نمی ترسه فکرمی کنه دنیا تو دستای باباشه به خاطر همین اصلا حرص چیزی رو نمی خورده میگه هروقت بابام بخواد برام مهیا می کنه
حالا چه کسی از خداوندمهربون تر که دوست داشته ما سعادت مند و خوشبخت زندگی کنیم برای همین ولی و سرپرستی برای ما قرار داده که از پدر و مادر به مهربان ترند ….ولی حیف که دست مارو از دست اماممون جدا کردن
فرشته : اتفاقا چقدر برای ما جالب بود که موضوع برنامه شما با موضوع نمایش ما یکی بود
مجری : نمایش ؟
نفیسه: بله !اگر موافق باشید فردا بیاین نمایش مارو ببینید
مجری:خیلی هم عالی ! پس ادامه ی برنامه رو به بعد از دیدن تیاتر دوستان موکول می کنیم
شیطانک ها
شیطان سرش پایین است شیطانک ها هرکدام خمیده و اطرافش حرکت می کنند.
امروز روز خوشحالی من است امروز روز شادی من است باید جشن بگیریم
1 : فدای سرتان شوم هفتاد روز بود که شما را اینگونه نبودیم
2: آری قربان اتفاق مهمی افتاده است
3 : آری قربان، مدت ها بود که تو را اینگونه خوشحال ندیده بودم.
شیطان : امروز روز خوشحالی من است محمد از دنیا رفت.. و دشمنانش و بزرگان را در سقیفه جمع شدند
من نیز به یاریشان شتافتم
در کوچه های مدینه فریاد زدم مردم بشتابید که ابن خطاب در سقیفه به کار مهمی مشغول است…
بشتابید و خلیفه خود را خودتان انتخاب کنید.
زودتر برخیزید که عالم اسلام بی خلیفه و بی سرپرست مانده است
بارها و بارها شنیده بودیم که محمد می گفت هرکس علی را رها نکند خوشبخت و سعادتمند است با خنده چقدر این محمد به برادرزاده اش مغرور بود
آری ! چقدرسنگ برادر زاده اش را به سینه می زند
ومن …من نگذاشتم وعده محمد اجرایی شود
آنقدر فریاد زدم و همه را به سقیفه فرا خواندم
شیطانک ها دست همدیگر را می گیرند و دور صحنه می چرخند: عالم اسلام بی خلیفه و بی سرپرست مانده به سقیفه بیایید…
1: قربان یعنی علی جانشین و خلیفه محمد نشد؟
2 : مگر هفتاد روز پیش همه با علی به عنوان جانشین محمد بیعت نکردند؟
شیطان : اه اه اه نام آنروز را به زبان نیاورید یاد آوری نام غدیر هم برایم سخت است .. ولی من امروز نگذاشتم وعده محمد اجرایی شود و مردم به سعادت و خوشبختی برسند…
صدای زنگ کاروان
همه مردم متوقف شوند همه آنان که پیش رفتند باز گردند
شاهد 1 : مرد عربی در حالیکه گوشه ای از لباسش را به گردنش می کشد و کلافه است از شدت گرما می گوید چه مهمی پیش آمده که پیامبر دستور توقف داده اند
شاهد 2 : حتما خبر مهمی است که در این آفتاب سوزان پیامبر دستور توقف داده اند
شنیدم که می فرمودند کسی زیر درختان کهنسال نرود و آن موضع خالی بماند ..
منادی : پیامبر میخواهد آخرین خطابه رسمی خود را اعلام کند…
زنان در این سمت بنشینند و مردان در آن سمت تا همگان به خوبی پیامبر را مشاهده کنند
فرازهایی از خطبه ) خطابه )
پخش صدای بیعت
منادی : پیامبر فرمودند دو خیمه برپا کنید یکی را مخصوص آن حضرت قرار دهید و دیگری را مخصوص امیرالمومنین علیه السلام که همه با دست و زبان با آن حضرت بیعت کنند
تشت آبی هم در آن قرار دهید پرده ای بر روی آن بیفکنید تا زنان هم با قرار دادن دست خود در آب با آن حضرت بیعت کنند…
پس همه با نام امیرالمومنین با آن حضرت بیعت کنید..
صدای شاد همراه بیعت
شیطان : این محمد کاری کرد که اگر به نتیجه برسد هرگز معصیت خداوند انجام نخواهد گرفت ولی خداوندا! قسم به عزت و جلالت گناهان را برای شیعیان علی زیبا جلوه خواهم داد تا با ارتکاب به آن از درگاه تو دور شوند جز پرهیزگاران