نمایشگاه 23 روز تا غدیر
شنبه شانزدهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 25 اسفند سال دهم هجری شمسی، شانزدهم مارس 632 میلادی
قافله عظیم غدیر همچنان درحرکت است و از “مَرُّالظَّهْران” گذشته و به آبادی بعدی یعنی “عُسفان” رسیده است.
تا جایگاه موعود راهی باقی نیست. جایی که خداوند مقدّر داشته است تا رسولش، ولایت امیرالمؤمنین و یازده فرزند او علیهم السلام را به مردم ابلاغ کند و پس از اتمام حجّت با مسلمانان، علی را به فرمان رواییِ آنان منصوب کند، چراکه چند روزی بیشتر از عمر مبارکش باقی نمانده است. آری، خداوند هیچگاه زمینش را بدون حجّت باقی نمیگذارد و پس از رسول خدا صلیالله علیه و آله، امیرمؤمنان و فرزندانش علیهم السلام حجّت روی زمین خواهند بود.
از طرف دیگر، بنیانگذاران سقیفه مقارنِ ماجرای غدیر، پیماننامهای امضا کرده و به نظام دادن لشکر خود پرداختهاند تا از رسیدن خلافت به امیرالمؤمنین علیه السلام جلوگیری کنند. در حقیقت در این روز است که صفآرایی جمل و صِفّین و نهروان شکل میگیرد و آئین نو پای اسلام به جای آن که انسانهای خاکی را با دستورات الهی به افلاک ببرد، گرفتار جهنّم هوا و هوسها میشود. شماری دنیا طلب در بوستان دین لانه میکنند و گروهی منافقانه به بهانه دفاع از دین، تیشه جاهلیّت بر ریشه دین میزنند.
تمام کج اندیشیها در تاریخ اسلام، از این جا ریشه دارد و یکی از آثار این پیمان نامه ناپاک و صحیفه شوم، آنانی هستند که صاحب غدیر را به نام اسلام در محراب عبادت شهید میکنند و آب به آسیابِ مال پرستان و شهوترانانی میریزند که از عدالت علوی گریزانند.
در صحیفه ملعونه خطوط نانوشتهای است که غدیر را تا قربانگاهِ کربلا میکشاند.
چه آگاهانه فرمود امام صادق علیه السلام: «آن گاه که آن پیمان نامه نوشته شد، حسین (علیه السلام) به شهادت رسید.»1
… آری، این راه خطا و این بار کج، تا قیام موعود روزگاران، به منزل نخواهد رسید.
منبع:
1. بحارالانوار/24/ص366 و 28/ص
جمعه پانزدهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 24 اسفند سال دهم هجری شمسی، پانزدهم مارس 632 میلادی
کاروانیان پس از خروج از مکّه به “سَرِف” رسیده و از آن جا تا “مَرُّالظَّهْران” آمدهاند. هنوز تا “غدیرخم” چند منزل دیگر باقی است.
انتخاب منطقه “غدیر” از چند جهت قابل توجّه است:
نخست از آن رو که در راه بازگشت از مکّه، نزدیک دو راهیِ جدا شدن کاروانها و تقاطع مسیرهاست.
دیگر آن که در آینده، کاروانهای حج، در راهِ رفت و برگشت، با رسیدن به وادی غدیر و نماز در مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله، با این جایگاه تجدید خاطره و بیعت تازه خواهند کرد تا یاد آن در دلها احیا گردد.
سوم این که “غدیر” محلّی بسیار مناسب برای برنامه سه روزه پیامبر صلی الله علیه و آله و ایراد خطبه برای آن جمعیّت انبوه بود. منطقه “غدیرخم” بیابانی باز و وسیع در مسیر سیلاب وادی “جُحفه” است. این سیلاب از مشرق به مغرب جاری میشود و پس از عبور از غدیر به جحفه میرسد و سپس تا دریای سرخ ادامه پیدا میکند و سیلهای سالیانه را به دریا میریزد.
در این مسیر آبگیرهای طبیعی به وجود آمده است که پس از عبور سیل، آبهای باقیمانده در آن جمع و در طول سال به عنوان ذخایر آبی شناخته میشوند و به آنها اصطلاحاً “غدیر” میگویند. در مناطق مختلف غدیرهای زیادی در مسیر سیلها وجود دارد که با نامگذاری از یکدیگر شناخته میشدند. این غدیر هم برای شناخته شدن از غدیرهای دیگر به “غدیرخم” نام بردار است. کنار این آبگیر، پنج درخت سرسبز و کهن سال از نوع “سَمُر” شبیه درخت چنار وجود دارد که درختی خاصّ صحراهاست. این پنج درخت، سایبانی دل پذیر برای مسافران خستهاند.
در نتیجه، این بیابان وسیع به عنوان مکانی مناسب برای مراسم سه روزه غدیر انتخاب میگردد و جایگاه سخنرانی زیر همان درختان در نظر گرفته میشود که هم مشرف بر بیابان و محلّ تجمّع مخاطبان است و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطابه.
پنجشنبه چهاردهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 23 اسفند سال دهم هجری شمسی، چهاردهم مارس 632 میلادی
در این روز مکّه با میهمان عزیز خود پیامبر خدا صلیاللهعلیه و آله، برای همیشه وداع میکند. به فرمان الهی، حاجیان به حرکت درمیآیند و سیل جمعیّت که بیش از یکصدوبیست هزار نفر است، به همراه آن حضرت سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز میکنند. حتی پنج هزار نفر از اهل مکّه و دوازده هزار نفر از اهل یمن، در جهت مخالف مسیر سرزمین خود، برای درک مراسم غدیر همراه حضرت آمدهاند.
زمان ابلاغ آخرین رسالت نبوی هر لحظه نزدیکتر میشود و پیامبر همچنان اندیشناک از سرانجام این رسالت است. دوست و دشمن در این که امیرالمؤمنین علیه السلام تنها فرد شایسته برای جانشینی رسول خداست ، شک ندارند؛ چرا که او اوّلین مسلمان و نخستین نمازگزار در پشتِ سر پیامبر صلی الله علیه و آله است. در دعوت نزدیکان- که به “یومُ الإنذار” نام بردار شده است- او برادر، وصی و جانشین پیامبرمعرّفی میشود. در لیله المبیت (شب هجرت)، اوست که جان فدای نبوّت میکند. در بدر، اوست که کمر شرک را میشکند. آسمان اُحد برای او سرودِ «لافتـی الّا علی، لا سیف إلّا ذوالفقار» میسراید. خیبر را او فاتح است. جای جایِ قرآن مشحون از فضایل و مناقبِ اوست و این همه را رسول خدا صلی الله علیه و آله بهتر از هر کسی میداند… اما فتنه جویانی در میان پیروانش دارد، که دلهایشان از حسد و کینه نسبت به علی مرتضی علیه السلام لبریز است.
«یا علی، لا یُحبُّکَ إلّا مؤمنٌ و لا یُبغِضُکَ إلّا منافقٌ.»1
«علی جان، تو را جز مؤمن دوست نمیدارد و جز منافق کسی تو را دشمن نیست.»
قلبی که جایگاه ایمان است، علی را دوست دارد. آری، امیرالمؤمنین و اولاد او علیهم السلام محور محبّت الهیاند. دوستدار ایشان دوستدار خداست و دلهای اهل ایمان به سویشان پر میکشد و چه زیبا فرموده است امام حسن عسکری علیه السلام:
«فرزندم، مهدی! بدان که دلهای مردم طاعت پیشه و با اخلاص، به سان پرندهای که بسوی لانه پر میکشد، مشتاقانه راهی کوی توست.»2
منابع:
1. برخی مدارک از اهل سنّت: أسنی المطالب/ص8، جامع ترمذی/2/ص229، صحیح مسلم
2. بحارالانوار/52/ص35
چهارشنبه سیزدهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 22 اسفند سال دهم هجری شمسی، سیزدهم مارس 632 میلادی
آخرین ساعات حضور پیامبر صلی الله علیه و آله در مکّه است و به زودی کاروان حجّاج به قصد بازگشت به دیار خویش، حرکت خواهد کرد.
امروز نیز افتخاری دیگر برای شاه جوانمردان به همراه دارد. آری، امروز است که جبرئیل بر پیامبر خدا نازل میگردد و از جانب پروردگار، مدال و عنوان زیبای “امیرالمؤمنین” را اختصاصاً برای ابوالحسن علیّبن ابیطالب علیه السلام به همراه میآورد. پیامبر خدا نیز دستور میدهند تا یکایک یارانشان صاحب ذوالفقار را ملاقات کنند و ایشان را با عنوان امیر اهل ایمان بخوانند و چنین سلام نمایند:
«السّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَالمُؤمِنین»1
این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله بعضی از صحابه را خوش نمیآید و ناخرسندانه میپرسند: “آیا این عنوان از سوی خداوند و رسول اوست؟” پیامبر رحمت آزرده خاطر و غضبناک میفرمایند: «این حقّی است از طرف خدا و رسولش. خداوند این دستور را به من داده است.» آن گاه اندیشناک از فرجام آخرین رسالتِ خویش یعنی تعیین جانشین، راه میسپرد. به راستی این چنین مسلمانانی در فرداهای نزدیک چگونه سر تسلیم در برابر فرمان عظیم پروردگار فرود خواهند آورد؟
نطفه نخستین توطئهها در همین روزها در مکّه بسته شده است. گفتههای پیامبر صلی الله علیه و آله، از رحلت قریب الوقوع حضرتش خبر میدهد و همه چیز از جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ایشان حکایت دارد. آنان که سالهای سال در اندیشه و آرزوی تکیه زدن بر جایگاه حکومتِ بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله، دندان طمع تیز کرده بودند، اینک حلقه فتنه آراسته میکنند و برای فرداها همقسم میشوند که:
«اگر محمّد از دنیا رفت یا کشته شد، نمیگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود.»2
این متن پیمانی بود که پنج نفر از یاران نقاب به چهره و منافق پیشه پیامبر، نوشته و در میان کعبه در زیر خاک نهان کرده بودند؛ پیمانی که با عنوانِ “صحیفه ملعونه” (نوشتار شوم) از آن یاد میشود و پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر نسبت به آن هشدار میدهند.
آیا مسلمانان به این هشدار توجّه کردند؟
منابع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/37/صص111 و120 و مدارکی از اهل سنّت که اذعان میکنند پیامبر چنین لقبی را به حضرت دادهاند: حلیه الأولیا/1/ص63 و تاریخ بغداد
2. بحارالانوار/17/ص29 و 28/ص85 و 37/ص114
سهشنبه دوازدهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 21 اسفند سال دهم هجری شمسی، دوازدهم مارس سال 632 میلادی
امروز آخرین روز توقّف در مِنا است و آخرین مراحل حج در حجّه الوِداع به پایان خواهد رسید.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله امروز یکی از تکالیف مهمّ خود را در این سفر- که آموزش عملی اعمال و مناسک حجّ ابراهیمی به مسلمانان است- تمام و کمال به پایان میرسانند و در هر مورد واجبات و مستحبّات آن را برای مردم بیان میفرمایند. بدین ترتیب اعمال حج به پایان خواهد رسید.
پس از پایان مراسم حج، دستور الهی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین نازل میشود:
« نبوّت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیا را به علیّ بن ابیطالب بسپار که او اوّلین مؤمن است. من زمین را- بدون عالِمی که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجّت بعد از پیامبرم باشد- رها نخواهم کرد.»1
یادگار انبیا، صُحُف آدم و نوح و ابراهیم(ع)، تورات و انجیل، عصای موسی(ع)، انگشتر سلیمان(ع) و سایر میراثهای ارجمند- که فقط در دست حُجج الهی است و نزد انبیای پیشین و اوصیای ایشان دست به دست گشته و هم اکنون نیز خاتم انبیا صلیالله علیه و آله حافظ آن است- اینک باید به وصیّ آن حضرت منتقل گردد.
پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام را فرا میخواند و مجلسی خصوصی ترتیب میدهد تا ودایع الهی را به آن حضرت بسپارد.
بدینسان به اعجاز نبوی، میراث هزاران ساله انبیا(ع) به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام سپرده میشود و این امانتها از مولای متّقیان به امامان بعد انتقال مییابد… و اینک در دست مبارک آخرین حجّت پروردگار حضرت بقیه الله ارواحنالهالفدا است.
منبع:
1. بحارالانوار/28/ص96 و 37/ص202 و 40/ص216
دوشنبه یازدهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 20 اسفند سال دهم هجری شمسی، یازدهم مارس سال 632 میلادی
روز یازدهم از ماه ذیالحجّه روز ستیز با شیطان است. پیامبر خدا صلیالله علیه و آله و یارانشان در پس اعمالی که دیروز در مِنا انجام دادهاند، دیشب را در این وادی بیتوته کردهاند و اینک به رَمْیِ جَمَرات سهگانه، به نشانه نفرت از شیطان مشغولاند.
امیرمؤمنان مبارزه با شیطان را چه زیبا، به تمامی اهل ایمان میآموزد و به راستی تنها اوست که لیاقت اِمارت بر مؤمنان را دارد!
از 70 کشته قریش در بدر، او به تنهایی نیمی از بزرگان شرک را به خاک هلاکت مینشاند. در اُحد، یازده پرچمدارِ سپاه شیطان را به زانو در میآورد. خندق یادآور ضربتی است که از عبادت إنس و جن تا روز قیامت برتر است. خیبر حکایت از مبارزه یک تنه آن شهسوار اسلام در برابر شیاطین یهود دارد؛ آنگاه که ضربت او کلاهخود و دستار سرِ پهلوانِ یهود “مَرْحَب” را تا به دندان دو نیم میکند و صدای آن ضربت تا دور دست شنیده میشود و نوید پیروزی را با خود به پیشگاه پیامبر صلیالله علیه و آله میرساند.
آنک… امیرالمؤمنین علیه السلام است که به جنگ میرود و پیامبر خدا صلیالله علیه و آله چنین خطابش میکند:
«یا علی، به پیش رو که جبرئیل از راست تو، میکائیل از جانبِ چپ تو، عزرائیل در جلویت و اسرافیل در پشت سرت قتال میکنند و نصرت الهی بالای سرِ توست و دعای من از پی، تو را همراهی میکند.»1
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/21/ص18 و برخی مدارک از اهل سنّت: مسند احمد/1/ص199، کنزالعمّال، ذخائر العقبی، مستدرک الصحیحین
یکشنبه دهم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری،19 اسفند سال دهم هجری شمسی، دهم مارس 632 میلادی
امروز روزی پرخاطره است. روزی که بوی بندگی خالص ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام را با خود دارد. روزی که قرنها پیش، پدر و پسری، سرافراز از امتحانی بزرگ، مدال افتخار به سینه آویختند و عید بزرگ اضحی و آیین ذبح قربانی، با ایثار آنان و هدیه بهشتی جبرئیل به یادگار ماند.
امروز پیامبر صلیالله علیه و آله و همراهانش در مِنا قربانی میکنند. پس از آن، پیامبر صلیالله علیه و آله پیروان خویش را مخاطب قرار داده میفرمایند: «چند صباحی بیش از عمر من باقی نمانده است. اگر در فردای روزگار نباشم، این برادرم علی است که در مقابل گمراهان خواهد ایستاد.» سپس آنان را به امانتداری توصیه کرده میافزایند:
«من دو چیز گرانبها در میان شما به امانت میگذارم که اگر به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم». این گفتار درخشان پیامبر خدا، به عنوان “حدیث ثقلین” جاودانه در تاریخ مسلمانان باقی ماند.1
در اوّلین روزهای هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه، به امر آن حضرت مهاجران و انصار پیمان اخوّت و برادری با یکدیگر میبندند و رسول اکرم صلیالله علیه و آله برای هر یک از کسانی که در مسجد النّبی حاضر شدهاند، برادری معیّن میفرمایند. امیرالمؤمنین علیه السلام در آن میان تنها میماند؛ برای او برادری تعیین نشده است. در این هنگام با دیدگانی اشکآلود به حضور پیامبر میرسد: «برای هر یک از یاران خویش برادری تعیین کردید، ولی میان من و کسی پیمان اخوّت برقرار نفرمودید!» در این لحظه پیامبر خدا کلامِ تاریخی خود را- که مبیّن مقام و موقعیّت آن سرور راستان است- ایراد میفرمایند:
«أنتَ أخی فی الدُّنیا وَ الآخِرَه وَ الَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ ما أخَّرْتُکَ إلّا لِنَفسی.»2
«تو در این جهان و سرای دیگر برادر من هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است، من تو را، جز برای خود نگاه نداشتم.»
این مظلوم بزرگ تاریخ به زودی در مصیبتِ فراق برادر خواهد گریست… ای کاش مولا را تنها همین یک مصیبت میبود… او باید در فراق بانوی دو سرا نیز بگرید.
منابع:
1. برخی مدارک از اهل سنّت: مستدرک الصحیحین/3/ص109، خصائص نسایی/ص21 (هر دو مدرک صریحاً اشاره دارد که حدیث فوق در غدیرخم نیز بیان شده است)
2. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/38/ص336 و برخی مدارک از اهل سنّت: مستدرک الصحیحین/3/ص14، ریاض
شنبه نهم ذیالحجّه سال دهم هجری، 18 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، نهم مارس سال 632 میلادی
امروز، روز خودشناسی، روز بازخوانیِ کردهها و ناکردهها، روز اعتراف به گناهان و راز و نیاز با خداوند و روز معرفت نسبت به حجّت خداست. امروز، روز عرفه است و جایی که ما از آن سخن میگوییم، صحرای عرفات.
عرفات در روزگار ما، مشخصترین مکانی است که حجّت خدا و جانشین پیامبر، مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجَهُ الشّریف در آن حضور می یابند و به جمع حاجیان گرما میبخشند . با آن حضور مقدّس، اگر حاجیان رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کنار خود نبینند، مولای متّقیان را نیابند، وجود امام مجتبی را احساس نکنند، زمزمه دعای سیّد الشهدا را نشنوند و امام سجاد را و حضرت باقر را و… به حق که حجّشان ناتمام است.
عجب صحرایی است عرفات و عجب روزی است عرفه!
در چنین روزی، پیامبر خدا صلیالله علیه و آله تا طلوع آفتاب در مِنا حضور داشتند و سپس به عرفات تشریف فرما شدند. نیک که بنگریم در محلّی به نام “ نمره” خیمه رسول الله را خواهیم دید و چون در سخنان حضرتش دقّت کنیم، بوی خدا حافظی خواهیم شنید. آفتاب عمر حبیب خدا صلی الله علیه و آله اندیشه غروب دارد و واپسین سفر این سفیر الهی با ابلاغ آخرین تکالیف رسالتش سپری میشود.
پیامبر برگزیده صلی الله علیه و آله دغدغهای بزرگ در سینه دارد. میداند که باید در واپسین روزهای حیات، جانشینِ خود را به مردم بشناساند. جبرئیل در شامگاه روز قبل، بار دیگر پیام معبودش را به وی ابلاغ کرده است که اگر چنین نکند گویی رسالتش را به انجام نرسانیده است.
روزهایی سخت و حسّاس در پیش است و پیامآورِ امینِ الهی باید که برای رسانیدن پیام کردگارش دلهای رمیده پیروان را آماده سازد. همین دیشب بود که صدای حضرتش گفتار جبرئیل را برای مؤمنان فریاد میکرد:
«خوشبختی واقعی و تمامی سعادت و نیک بختیِ حقیقی، از آنِ کسی است که علی را در زندگی و پس از مرگش دوست بدارد.»1
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/39/صص257 و 274 و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مجمع الزوائد هیثمی/9/ص132، کنزالعمّال/6/ص400، فضائل الصحابه بیهقی، ذخایرالعقبی علی بن سلطان
جمعه هشتم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 17 اسفند سال دهم هجری شمسی، هشتم مارس 632 میلادی
امروز روز تَرْویه است. ترویه به معنای ذخیره کردن آب است و چون باید برای توقّف در عرفات و بیتوته در مشعرالحرام و نیز اعمال خاصّ مِنا، حجّاج به فکر ذخیره آب باشند، به آن “یوم الترویه” گفتهاند. این نام از حجّ ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام به یادگار مانده است؛ چراکه جبرئیل به ایشان توصیه کرد تا برای عرفات و مشعر و مِنا آب با خود بردارند. در این روز از حجّ وداع بود که پیامبر صلیالله علیه و آله به همراه تمامی همراهان از مکّه خارج شدند و از راه مِنا به سوی عرفات رهسپار شدند.
رسول خدا صلیالله علیه و آله به هنگام احرام بستن در ذیالحُلَیْفه بیش از شصت قربانی با خود آورده بودند. از همین رو، بعد از اتمام اعمال طواف و سعی در مکه همچنان تا اعمال عرفه و مِنا در احرام باقی ماندند. امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر کسانی که قربانی با خود داشتند نیز، چنین کردند، اما کسانی که قربانی با خود نداشتند و همگی در مکّه از احرام خارج شده بودند- به غیر از تعدادی به ظاهر مسلمان که به تکلیف عمل نکردند- امروز دوباره به قصد حجّ تمتّع احرام بستند و در کنار پیامبر صلیالله علیه و آله به راه افتادند.
مکّه، در واپسین ماههای عمر رسالت، یادآور خاطراتی از سالهای آغازین دعوت نبوی است که در آن، پیامبر خدا صلیالله علیه و آلههمانند این سفر، به ابلاغ وصایت علوی مأمور بودند. در دعوت نزدیکان خود، دست مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را- در حالی که عمر آن حضرت حدّاکثر 13 سال بود- گرفته، فرمودند:
«إنَّ هذا أخی و وصیّی و خَلیفَتی فیکُم، فَاسمَعوا لَه وَ أطیعوهُ.»1
«به راستی که این جوان، برادر من، وصیّ من و خلیفه من در میان شماست. پس به سخنانش گوش فرا دهید و اطاعتش کنید.»
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار، ارشاد شیخ مفید، تفسیر مجمع البیان و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/1/ص159، تاریخ طبری، خصائص نسایی، کنزالعمّال
پنجشنبه هفتم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 16 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، هفتم مارس سال 632 میلادی
مکّه همچنان پذیرای میهمان عزیز خویش است و میهمان بزرگ در بیم و اندیشه رسالتی که برگردن دارد؛ از سویی باید که اعمال حج را مو به مو به انجام رساند و مسلمانان را با مناسک حج آشنا کند و از سویی دیگر، به بزرگترین و حسّاسترین تکلیف خود در این سفر جامه عمل بپوشاند.
چه چیز رسول خدا صلیالله علیه و آله را این چنین اندیشناک کرده است؟ مگر از چه چیزی بیم دارد که این چنین از فرجام پیروان خود احساس خطر میکند؟ نیک بنگریم و در لابهلای خیل همراهان او بگردیم تا دریابیم که کدام اندیشه پیامبر صلیالله علیه و آله را میآزارد؟
میدانیم که حضرتش به هنگام خروج از مدینه به قصد مکّه بیش از شصت قربانی به همراه داشت و کسانی نیز در قافله بودند که با خود قربانی به مکّه آورده بودند. به فرمان پیامبر صلیالله علیه و آله، این گروه باید بعد از انجام اعمال خود در مکّه، تا سر بریدن قربانی در مِنا به حال احرام باقی میماندند؛ اما تکلیف آنان که با خود قربانی نیاورده بودند نیز روشن بود. آنان میبایست بعد از سعی صفا و مروه از احرام خارج میشدند و برای عزیمت به عرفات دوباره احرام میبستند. این وظیفه و تکلیف شرعی آنان بود که پیامبر صلیالله علیه و آله به آنان ابلاغ فرموده بودند.
دریغا… که بودند کج اندیشانی که علیرغم تأکید پیامبرشان، جاهلانه راه خود رفتند و در احرام ماندند! آنان لب به اعتراض گشودند: «روا نیست پیامبرمان در احرام باشد و ما به کارهایی مشغول شویم که با خروج از احرام بر ما حلال شده است؟»1 گویی بیش از پیامبر خدا، از دین و تکلیف خبر داشتند!
به راستی، این کج اندیشان چگونه در برابر تکالیف مهمّ الهی سر تسلیم فرود خواهند آورد؟
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/21/ص391، اصول کافی و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/1/ص50 و سنن ابی داود در حاشیه شرح زرقانی بر مؤطای مالک
چهارشنبه ششم ذیالحجّه سال 10 هجری قمری، 15 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، ششم مارس سال 632 میلادی
دومین روز اقامت پیامبر صلیالله علیه و آله در مکّه قبل از عزیمت به عرفات است. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به مکّه آمده و از اعمال طواف و نماز و سعی فارغ شدهاند. بعد از دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله، امیرمؤمنان علیه السلام نزد سربازان و همراهان خود بر میگردند تا آنان را برای رسیدن به مکّه فرماندهی کنند. آن حضرت در سفر خود به یمن مأموریت داشتند تا بخشی از جِزیه مسیحیان نجران را، در قالب یک هزار دست لباس، از ایشان تحویل بگیرند و همراه بیاورند.
امیرمؤمنان علیه السلام هنگامی که برای دیدار با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، لشکرِ خویش را در نزدیکیِ مکّه گذاشته، خود به نزد پیامبر میشتابند، آن لباسها را به جانشین موقت خود میسپارند؛ اما در بازگشت، متوجّه میشوند که لباسها در میان سربازان تقسیم شده و آنها را به عنوان لباس احرام برتن کردهاند!
این عمل بر علیّ مرتضی علیه السلام سخت گران میآید و جانشین را مورد بازخواست قرار میدهند که: چرا چنین کرده است؟ وی میگوید: سپاهیان اصرار کردند تا من این لباسها را به امانت بدیشان بسپارم و پس از انجام حج بازپس گیرم. اما حضرت امیر علیه السلام که اختیاری اینگونه برای آن مرد در بیت المال مسلمین قائل نیست، همه لباسها را از سربازان باز پس میگیرد و در مکّه تحویل پیامبر میدهد.
عدالت و امانت علوی، همراهان حضرتش را خوش نمیآید. لذا به پیشگاه پیامبر شرفیاب میشوند و شکوه میآغازند. پیامبر رنجیده از کردار و گفتار آنان، یکی از یاران خود را میطلبند و از او میخواهند که در میان این گروه شکوهگر بپاخیزد و پیام حضرتش را چنین ابلاغ کند:
«از بدگویی درباره علی دست بدارید و زبان در کامگیرید! او در اجرای دستور خداوند، بیپرواست و در کار دینداریاش سستی روا نمیدارد.»1
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/21/ص385، ارشاد شیخ مفید و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/3/ص68، مستدرک الصحیحین/3/ص134، تاریخ طبری، استیعاب
سه شنبه پنجم ذیالحجّه سال 10 هجری قمری، 14 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، پنجم مارس سال 632 میلادی
کاروان رسول رحمت در نزدیکی مکّه است و تا رسیدن به حرم، راهی نمانده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام-که برای دیدار پیامبرصلیالله علیه و آله بیتاب است- فرماندهی سربازان همراه خود را به جانشینشان سپرده، خود را به پیامبر میرساند. دیدگان پیامبر پیش از رسیدن به مکّه به دیدار برادرشان روشن میشود. از او میپرسند: «چگونه و با چه نیّتی احرام بستی؟» مولا علیه السلام پاسخ میدهد: «چون نمیدانستم که شما چه نیّتی کردهاید، من به همان نیّتی احرام بستم که رسول خدا احرام بسته است.» پیامبر میفرمایند: «علی جان! تکلیف تو در این حج همان تکلیف من است. حال به سوی سربازانت برگرد و با آنها به مکّه بیا.»
… اینک کعبه بیتاب از شوق حضورِ بهترین میهمان در حریمش، رسیدن او را لحظه شماری میکند. امروز یادگار ابراهیم، میهمانی را در طواف خود خواهد دید که تا برپایی قیامت، عزیزتر از او به زیارتش نخواهد آمد.
قافله و قافلهسالار به حرم میرسند. صلای لبیک قطع میشود و مکّه، فرزند یگانه خود را در آغوش میگیرد. رسولالله رو به سوی مسجد الحرام پیش میروند و در حالی که زبان به حمد و ثنای پروردگار و درود و صلوات بر حضرت ابراهیم گشودهاند، از باب بنی شَیْبه به مسجد وارد میشوند. لحظات نیک بختی حجرالأسود فرا رسیده است، حبیب خدا ابتدا بر این سنگ بهشتی دست میسایند و آنگاه در گرداگرد کعبه به طواف مشغول میشوند. نماز عشق در پس مقام ابراهیم ادا میشود و سپس نوبت به سعی میان صفا و مروه میرسد. همان جا که روزی دویدنهای هاجر را به خود دیده است. هفت بار گام زدن در راه صفا و مروه، آخرین عمل از عمره تمتّع است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به زائران و همراهان میفرمایند: «آنان که قربانی با خود نیاوردهاند از احرام خارج شوند؛ اما آنان که چون من قربانی با خود دارند باید که تا ذبح قربانی در مِنا، در احرام بمانند.»
منبع:
1. بحارالانوار/21/صص384
دوشنبه چهارم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 13 اسفند سال دهم هجری شمسی، چهارم مارس 632 میلادی
امروز، کاروان پیامبر صلیالله علیه و آله به “مَرُّالظَّهْران” رسید و تا شب، در آن جا توقّف کرد. آن گاه کاروانیان شبانه به سوی “سَرِف” حرکت کردند و به جایی رسیدند که منزل بعد از آن مکّه معظَّمه بود.
فِراق مدینه با یار به دهمین روزِ خود رسیده است و مسجد زیبای نبوی، ده شبانهروز است که بیفروغ مانده؛ نه پیامبری… نه علی و فاطمهای… نه حسن و حسینی…
سالها پیش، پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله، با ورود به مدینه، شروع به ساختن مسجدی کردند، که قبر شریف آن حضرت اینک در همین مسجد قرار دارد. قسمت شمالی مسجد، محلّ عبادت و صُفّههای جنوبی آن، آسایشگاه مهاجرانی بود که از مکّه با رسول خداصلیالله علیه و آله کوچ کرده بودند و در مدینه منزلی نداشتند یا محلّ خوابِ انصار فقیر و بیبضاعت بود.
آری، مسجد رسول خدا در مدینه استراحتگاه چهارصد فقیر و بینوا بود که هر یک از آنها از طریقِ کسب و کار یا با کمک از بیتالمال مسلمانان و غنایم جنگی به تدریج، سرمایهای به دست میآوردند و منزلی میگرفتند.
در کنار این مسجد، خانههای جمعی از مهاجران و انصار قرار داشت که برخی از ایشان برای افتخار، از خانههای خود روزنهها و درهایی به خانه خدا باز کرده بودند… جبرئیل نازل شد و چنین پیام آورد: درهای این خانهها به مسجد، همگی بسته شود؛ جز در خانه علی علیه السلام.
جماعتی به اعتراض سخنانی گفتند. این سخنان به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله رسید. پس فرمودند:
«ای مردم! بدانید که من فرمان یافتهام جز در خانه علی، در خانه همه مهاجران و انصار را به مسجد ببندم. شنیدهام که برخی از شما سخنانی گفتهاید! به خدا سوگند من از خود نه دری را بستم و نه دری را گشودم؛ بلکه این فرمانی از سوی خداوند است که باید پیروی کنم.»1
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/1/صص20و23 و برخی از مدارک اهل سنّت: صحیح ترمذی/2/ص301، مستدرک الصحیحین/3/صص116
یکشنبه سوم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 12 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، سوم مارس 632 میلادی
در نهمین روز سفر حجّه الوِداع، کاروان عظیم پیامبر صلی الله علیه و آله به “عُسفان” رسید.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله با عزمی راسخ به همراه قافله هفتاد هزار نفری خود همچنان به سمت مکّه پیش میروند تا آخرین فرمانهای خداوند را اجرا کنند: اجرای صحیح مراسم حجّ و آموزش واجبات و مستحبّات آن به مسلمین و همچنین اعلام امر ولایت و امامت و تعیین جانشین بعد از خود؛ چرا که دیگر خورشید عمر مبارکشان روبه افول نهاده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام هم با سپاهیان خویش از یمن به سمت مکّه در راه است و بیصبرانه در انتظار دیدار رسول خداست.
اغلب محدّثان و مورّخان، به تواتر در کتب فریقین نقل کردهاند که رسول خدا صلیالله علیه و آله فرموده است: «اوّل کسی که روز قیامت در کنار حوض کوثر، بر من وارد میشود، علی است. او همان جوانمردی است که پیش از هر کس اسلام آورد و نماز گزارد و به فرمان خدا و رسول گردن نهاد.»
ابوذر غِفاری میگوید: از رسول گرامی خدا صلیالله علیه و آله شنیدم که در باره امیرمؤمنان علیه السلام میفرمودند: «یا علی، تو اوّل کسی هستی که به من ایمان آوردی. تو کسی خواهی بود که در قیامت با من مصافحه میکنی. تو راست گویِ بزرگواری. تو کسی هستی که جدا سازنده حق و باطلی و حق همواره با توست. تو پیشوا و رهبر مؤمنانی. تو برادر من، وزیر من و بهترین کسی هستی که پس از من باقی خواهی ماند و وعدههای مرا انجام میدهی.»
«لولا أنْتَ- یا علیُّ- لَم یُعْرَفِ المؤمنون بَعدِی.»1
«یا علی، اگر تو نبودی، بعد از من، مؤمنان شناخته نمیشدند.»
آری، با علی و یازده امام از فرزندان او، اهل ایمان از کافران، بازشناخته میشوند؛ چرا که علم کتاب نزد آنهاست و آنان گواهِ حقّانیّت آئین اسلاماند. ایشاناند که ملاک فهم درست از دین پیامبرند و قرائت و تفسیر آنان از دین باید معیار باشد. اینک هر کس درک خود را با امام زمان خویش محک زند، حق را یافته و در صراط امن الهی است و اگر او را مقتدای خویش قرار ندهد، در مسیر کفر و گمراهی، حیران و سرگردان خواهد بود.
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار، عوالم العلوم و از اهل سنّت: کنزالعمّال/6/ص402
شنبه دوم ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 11 اسفند ماه سال دهم هجری شمسی، دوم مارس سال 632 میلادی
در هشتمین روز، کاروان حجّه الوِداع به “قُدَید” رسیده است. در این جا توقّف میکنند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام و همراهان او- که به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله برای دعوت به حق و جمعآوری زکات و جِزْیه به نجران و یمن رفتهاند- هم اینک با سپاهیان خود به سمت مکّه ره میسپارند.
نجران- که منطقهای مسیحینشین در مرز یمن و حجاز است- خود حکایتی در فضیلت خاندان وحی در خاطره دارد. چند ماه پیش، هیئت نمایندگی مسیحیان نجران، مرکّب از شصت تن از برگزیدگان این قوم در پاسخ به ندای پیامبر صلیالله علیه و آله- که آنها را به قبول اسلام (و در غیر این صورت، پرداخت جزیه) مکلّف کرده بود- وارد مدینه شدند و وقایع و گفت و گوهای بسیاری بین آنها و آخرین فرستاده خدا پیش آمد. سرانجام رهبران مسیحی نجران تمکین نکردند و از قبول اسلام سر باز زدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را به مباهله فرا خواندند؛ بدین سان که از هر یک از دو طرف، برگزیدهترینها در نقطهای خارج از مدینه به دعا برخیزند تا خداوند دروغگویان را از رحمت خویش دور سازد و بر آنان عذاب فرو فرستد. قرآن چنین میفرماید:
«فَقُل: تَعالَوْا ندعُ أبناءَنا و أبناءَکُم و نساءَنا و نِساءَکُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَ نَبتهِلْ فَنَجعَلْ لَعنَتَ اللهِ علی الکاذِبینَ» (آل عمران/61)
«پس بگو: بیایید تا ما و شما فرزندانمان را و ما و شما زنانمان را و ما و شما خویشتنمان را بخوانیم. سپس دعا کنیم تا خداوند دروغگویان را به لعنت (و مجازات) خویش گرفتار سازد.»
لحظات مباهله فرا رسید و دیدگان حیرتزده مسیحیان سیمای مطمئن و آرام پیامبر صلیالله علیه و آله را مشاهده کردند که قدم به میدان مباهله میگذارد؛ در حالی که کودکی را در آغوش دارد و دست گلبوتهای دیگر را در دست میفشارد. بانویی در پس حضرتش حرکت میکند ودر پشت سر آنها شوی افتخار آفرین این بانو، چهره آشنای عبادت و رزم گام بر میدارد. به راستی، پیامبر تا چه اندازه به دعوت و دعای خود اعتقاد دارد که عزیزترین کسان خود را به وادی بلا و خطر آورده است؟!
…چنین بود که نجرانیان از بیم هلاک، به جزیه تن در دادند و از درِ صلح درآمدند و شاه مردان در همین آیه به مدال پر افتخار “نفسِ پیامبر و جان رسول خدا” نائل گردید.1
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار/25/ص223 و برخی از مدارک اهل سنّت: صحیح ترمذی/2/ص300، مسند احمد/1/ص185، صحیح مسلم، تفسیر کبیر فخر رازی، نورالابصار شبلنج
جمعه اوّل ذیالحجّه سال دهم هجری قمری، 10 اسفند سال دهم هجری شمسی، اوّل مارس سال 632 میلادی
در هفتمین روز از طیّ مسیر مدینه تا مکّه، کاروانیان با عبور از “جُحفه” و “غدیرخم” عازم “قُدَید” میشوند. “جحفه” در 156 کیلو متری مکّه، میقاتِ کسانی است که از مسیر شام و مصر به مکّه مشرف میشوند. (امروزه هم وطنان ایرانی ما نیز- در صورتی که در برنامه حجّ آنها، تشرّف به مکّه پیش از زیارت مدینه باشد- از این میقات احرام میبندند.) تقریباً در سه کیلومتری این محل به طرف مکّه، غدیرخم قرار دارد که آبگیری باصفا در خود دارد و درختانی کهن سال بر آن سایه انداختهاند.
جحفه- که سه راهی مسیرهای مدینه، عراق و مصر به حساب میآید- خود یادآور خاطرات شیرینی است. یک سال پیش، یعنی در سال نهم هجرت، در همین محل بود که امیرمؤمنان علیه السلام به ابوبکر رسیدند و مأموریت ابلاغ آیات برائت را از او تحویل گرفتند و به دستور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، وی را به مدینه باز گرداندند. چنان که میدانیم، وقتی آیات آغازین سوره برائت نازل گردید و رسول اکرم صلیالله علیه و آله فرمان یافتند که آن آیات را در ایّام حجّ به مشرکان ابلاغ و اتمام حجّت کنند، ابتدا ابوبکر را، به سبب کینه نداشتن مشرکان از وی و اصرار برخی از دوستانش، به همراه چهل نفر مأمور انجام فرمان ساختند؛ اما… ساعتی بعد، جبرئیل نازل گردید و پیغام خدا را رسانید که: «این کار را حتماً باید خود پیامبر یا کسی که از او باشد، صورت دهد».1 در این جا بود که امیرمؤمنان علیه السلام- که به زبان قرآن “نَفسِ نبی” بود- مأموریت یافت و پای در راه گذاشت تا تنها و یگانه در برابر مشرکان مکّه بایستد و پیام را ابلاغ کند.
…چنین بود که جحفه بار دیگر فضیلت بیحد و برتریِ بیقیاسِ ابوتراب را نسبت به دیگر مسلمانان گواه آورد و در پی آن، در دهم ذیالحجّه سال نهم، بانگ رسای علوی در جَمَره عَقَبه در مِنا طنین انداز شد که:
«بَرائتٌ مِن اللهِ و رسولِه إلَی الّذینَ عاهدْتُم مِنَ المُشرِکینَ…» (سوره توبه)
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار و الغدیر/1/صص338 -341 به استناد هفتاد و سه مدرک از اهل سنّت
پنجشنبه 30 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، نهم اسفند سال دهم هجری شمسی، 28 فوریه سال 632 میلادی
امروز، آخرین روز از ماه ذیالقعده است و کاروان حج در طیّ مسیر از مدینهالنّبی تا مکّه به محلی بنام “أبواء” میرسد. این دیار برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، خاطرات تلخی را به یاد میآورد. حدود پنجاه و هفت سال پیش- آن گاه که فرزند یتیم عبدالله علیه السلام همراه با مادر جوان خویش آمنه علیها السلام، از زیارت قبر پدر در یثرب باز میگشتند- در همین محل بود که دیدگان اشکبار او، پرواز مادر را به نظاره نشست و در موقعیّتی که تنها شش بهار از عمر پیامبرِ فرداها سپری شده بود، زخم فِراق مادر نیز در جان او نشست.
این همه بار غم بسیار تلخ مینمود؛ اما محمّد امین صلیالله علیه و آله خدا را همیشه با خود داشت و لطف بیپایان خداوندی همراهِ او بود.
«ألَمْ یجِدْکَ یَتیماً فآوی؟» (ضحی/6)
«(ای پیامبر،) آیا پروردگارت تو را یتیم نیافت و پناهت نداد؟»
… حال پس از سالها، آن کودک یتیم، رسالت بیست و سه ساله خود را به پایان میرسانید. او به فرمان معبود بیهمتا رهسپار مکّه شده بود تا آخرین برگهای رسالت خویش را نیز برخواند؛ رسالتی که جز او کسی را توان تحمّل و انجام آن نبود.
به راستی که کردگار، گرانبها گوهری را برای ابلاغ آخرین و جاودانهترین آیین گیتی برگزیده بود.
آیا در نبود این یگانه پیشوا- که برای مسلمانان، پدری مهربان است- خداوند امّتِ رسولِ آخرالزّمان را بیسرپرست رها خواهد کرد و آنان را به سانِ یتیمانی بیپناه، در وادی حیرت، بیراهبر خواهد گذارد؟! هرگز!
«أنا و علیٌّ أبَوا هذهِ الأمَّه.»1
«من و علی، دو پدر این امّتیم.»
آری، در نبود پیامبر بزرگ صلیالله علیه و آله، امیر اهل ایمان باید که پدرانه قافله اسلام را هدایت کند و آن را به سر منزل رستگاری برساند. اگر خداوند مهربان پیامبرش را به بهشت رضوان باز میخواند، به لطف و رحمت خویش برای زمینیان، علی، حسن، حسین،… و مهدی علیهم السلام را باقی خواهد گذاشت و اینک کشتی نجات را ناخدا و صراط هدایت خداوندی را قافله سالار، ولیّ زمان و امام عصر، مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجَهُ الشّریف است؛ او پدر مهربان امّتها و هدایتگر ملّتهاست که:
«السَّلامُ علی مَهدیِّ الأمَمِ»2
«سلام بر مهدی امّتها»
منابع:
1. بحارالانوار/16/ص95 و 23/ص259
2. مفاتیح الجنان/ص529 : زیارت امام زمان علیه السلام
چهارشنبه 29 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، هشتم اسفند سال دهم هجری شمسی، 27 فوریه سال 632 میلادی
کاروان عظیم پیامبر صلیالله علیه و آله در پنجمین روز از سفر خود به “سُقیا” رسیده است. اینک پیامبر تمامی اهل مدینه را- جز آنان که به دلیل بیماری نتوانستهاند همراهی کنند- در قافله خود به همراه دارد.
ده سال پیش، در آغازین روزهای ربیعالاوّلِ نخستین سال هجرت- زمانی که سراسر جزیره العرب را دشمنان در استیلا داشتند و یاران و پیروان حق بسیار ناچیز مینمود- پیامبر مسیر مکّه تا مدینه را، به همراه تعداد اندکی، پیموده بودند؛ اما امروز بیش از هفتاد هزار نفر تنها از مدینه در کنار پیشوای مهربان خود ره میسپارند.
و هنوز زنده است یاد پر خاطره “لیله المبیت”، آن شبی که شهسوار اسلام در بستر پیامبر خوابید تا نقشه دشمنان، نقش بر آب گردد و با حفظ جان فرستاده خدا صلی الله علیه و آله، تاریخ هجرت رقم بخورد.
آن شب که پیشوای جوانمردان، هستی خویش را در طَبَق اخلاص گذاشت تا جان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از آسیب و خطر محفوظ بماند، ردای بلند افتخار بر قامت علی علیه السلام راست آمد و چنین نازل گشت:
«و مِنَ النّاسِ مَن یَشرِی نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ و اللهُ رؤُوفٌ بالعِبادِ» (بقره/207)1
«و در میان مردمان، کسی وجود دارد که از جان خود در راه رضای خدا درگذرد و خداوند بر این چنین بندگان مهربان است.»
منبع:
1. مدارک علمای شیعه: بحارالانوار، الغدیر و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: احیاء العلوم غزالی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تذکره سبط ابن جوزی، الفصول ابنِ صبّاغ مالکی
سهشنبه 28 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، هفتم اسفند سال دهم هجری شمسی، 26 فوریه سال 632 میلادی
کاروان حاجیان صبح روز سه شنبه به “عَرْج” رسید. این قافله هنوز امیرالمؤمنین علیه السلام را به همراه ندارد. آن حضرت به امر پیامبرصلیالله علیه و آله با گروهی از مسلمانان- برای تعلیم احکام الهی اسلام و نیز حلّ اختلافی که بین اهل یمن پیش آمده است- به سوی آن دیار راهی شدهاند و اینک با رسیدن نامه رسول خدا و دستور جدید، به همراه 90 سرباز به سوی مکّه عازمند.
شانزده ماه پیش نیز که پیامبر خدا صلیالله علیه و آله به قصد غزوه تبوک مدینه را ترک کردند، امیرمؤمنان علیه السلام ایشان را همراهی نمیکردند. آن روز، خطر فتنه منافقان و کارشکنان آن چنان در مدینه احساس میشد که رسول خدا صلیالله علیه و آله سنگر مدینه را به داماد خویش سپردند و با به جا گذاشتن شیر خدا، راهی نبرد شدند. منافقان- که نقشههای شوم خود را نقش بر آب میدیدند- چنین شایع کردند که فرزند ابوطالب برای پرهیز از گرما و سختی سفر، لشکر را همراهی نمیکند! این سخن بر قهرمان اسلام گران آمد. به پیشگاه پیامبر خدا صلیالله علیه و آله شتافت و لب به شکوه گشود. آنجا بود که پیامبر فرمودند:
« أنتَ مِنّی بِمَنزلَه هارونَ مِن مُوسی إلّا أنَّهُ لا نَبیَّ بَعدیِ»1
«تو برای من همانند هارونی برای موسی؛ جز آن که پس از من پیامبری نیست.»
علی جان…! بمان که مدینه بیتو، همانند کشتی بی ناخداست و طوفان حوادث آن را واژگون خواهد ساخت.
منبع:
1. مدارک از علمای شیعه: بحارالانوار، الغدیر و برخی مدارک مربوط به اهل سنّت: مسند احمد/1/ص182، مسند ابوداود/1/ص29، صحیح بخاری، صحیح مسلم
دوشنبه 27 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، ششم اسفند سال دهم هجری شمسی، 25 فوریه سال 632 میلادی
امروز دوشنبه 27 ذیالقعده، کاروان حج به کاروانسالاری پیغمبر به “ عِرقُ الظُّبْیه” رسید. سپس در “رَوْحاء” توقف مختصری کرد. از آن جا برای نماز عصر به سویِ “مُنْصَرَف” رفت. هنگام نماز مغرب و عشا، کاروانیان در “مُتَعَشّی” پیاده شدند و شام را همان جا صرف کردند. سپس حرکت کردند و برای نماز صبح به “أَثایَه” رسیدند.1
اوّلین و آخرین حجّ نبوی، بر پایه حکم و وحی آسمانی شکل گرفت و به دستور قاطع خداوند مبنی بر ابلاغ حکم وصایت و امامت صورت پذیرفت:
«یا أَیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزلَ إلَیکَ مِن ربِّک و إنْ لَم تَفعَلْ فَما بلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67)2
«ای پیامبر! آن چه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ کن که اگر انجام ندهی، رسالت او را نرساندهای.»
شگفتا…! این چه پیغامی است که اگر ابلاغ نگردد، رسالت همچنان ناقص میماند و تلاش بیست و سه ساله پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله، با تمام سختیها، جنگها، ناکامیها و…، بیثمر خواهد بود؟
همراه کاروان باشیم، تا آن پیام را بشنویم…
منابع:
1. الغدیر/1/صص9-10
2. مدارکی از علمای شیعه که اشاره دارد این آیه مربوط به واقعه غدیرخم است: بحارالانوار/37/ص206 و برخی مدارک از اهل سنّت: سیوطی/درّالمنثور/2/ص298، طبری/ الولایه فی طرق حدیث الغدیر، ابواسحاق ثعلبی/ الکشف و البیان
یکشنبه 26 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، پنجم اسفند سال دهم هجری شمسی، 24 فوریه سال 632 میلادی
امروز مدینه، به فِراق یار مبتلا است؛ چرا که تمامی انوار مقدّس، رسول خدا صلیالله علیه و آله را همراهی میکنند. در آخرین سفر حج- که “ حجَّه الوِداع” نام میگیرد- تنها یار جدا مانده از کاروان، امیرالمؤمنین علیه السلام است. فرستادهای ویژه، حامل پیام رسول خدا، روانه سرزمین یمن میشود تا مولای متقیان علیه السلام را- که برای تعلیم دین راهی آن دیار شده است- به مکّه فرا بخواند.1
پیامبر مهربان صلیالله علیه و آله مأمور است تا زنگارهای جاهلیّت را از فریضه عظیم حج بزداید و مناسک و اعمال حج را آنگونه که خواست خداوند است به مسلمانان بیاموزد.
… مأموریّت مهمتر، ابلاغ ولایت و امامت است تا پس از 23 سال، بار سنگین مسؤولیت آسمانی هدایت را بر دوش جانشین خود بگذارد و انوار هدایت را یک به یک معرفی نماید تا برای آیندگان راهنما، رهبر و مقتدا باشند. به راستی، آینده آیا نیازمند مردی آسمانی نخواهد بود؟
آفتاب عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله را چند صباحی بیش تا افول باقی نمانده است و هر آن چه باید ابلاغ شود به این سفر بستگی دارد.
منبع:
1. الغدیر/1/ص9 و از مدارک اهل سنّت: سیره حلبی/3/ص283، سیره احمد زینی دحلان/3/ص
25 ذیالقعده سال دهم هجری قمری، چهارم اسفند سال دهم هجری شمسی، 23 فوریه سال 632 میلادی
امروز، شنبه، 25 ذیالقعده سال 10 هجری، مطابق 23 فوریه سال 632 میلادی و چهارم اسفند ماه است. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای سفر حج اعلان رسمی کردهاند و این اوّلین و آخرین حجّ پیامبر صلی الله علیه و آله است و به دستور آن حضرت، منادیانی به اطراف مدینه رفتهاند تا همگان بدانند و پیامبر رحمت را همراهی کنند.1
اینک کاروان بزرگ حج، به قافلهسالاریِ برترین مخلوق آفرینش، به سوی مهبط وحی، مکّه حرکت میکند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام برداشتهاند. آن بزرگوار خود نیز غسل کرده و کاروان را هدایت میفرمایند.
اهل بیت پیامبر صلیالله علیه و آله، صدّیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام و حسنین علیهما السلام، همراه این کاروان خواهند بود و همچنین همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله که سوار بر هودجهای شتران با قافله حج رهسپارند.
قافله عظیم حج، از مدینه خارج میشود و جمعیّتی بالغ بر هفتاد هزار نفر پیاده و سواره، در 7 کیلومتری مدینه و 486 کیلومتری مکّه در محلّی به نام “ذوالحُلَیْفه” یا “آبارْعلی” جایی که امروز مسجد شجره نامیده میشود، متوقّف شده و به دستور پیامبر احرام بستهاند و به سوی حرم امن الهی راهی میشوند2 تا آداب حج را بیاموزند و بدانند که در نبود پیامبرشان، خداوند چراغ هدایت خویش را همچنان روشن و درخشان نگاه خواهد داشت و تا قیام قیامت، کسی در میان مردمان خواهد بود تا حلقه اتّصالِ زمینیان با آسمان باشد…
منابع:
1. بحارالانوار/37/ص201
2.الغدیر/1/صص9-10، عوالم العلوم/15/صص167و297