- ولادت امیرالمومنین علیه السلام
- بازدید: 8
آیا ایمان حضرت علی به پیامبر، آنهم قبل از بلوغ با ارزش است؟
- ولادت امیرالمومنین علیه السلام
- بازدید: 8
حضرت علی به پیامبر ایمان آورد، آنهم زمانی که کسی دعوت ایشان را جدی نگرفت، حال خیلی ها می گویند، این ایمان و همراهی ارزشی ندارد، چون ایشان به سن بلوغ نرسیده بودند! آنها فهم امام معصوم را در حد کودکی معمولی تصور کردند، بخوانید پاسخ کامل را در مطلب زیر.
آیا ایمان حضرت علی به پیامبر، آنهم قبل از بلوغ با ارزش است؟
هنگامیکه نبى اکرم در مجلس خویشان ایراد خطابه میکرد على علیه السلام که با چشمان حقیقت بین خود برخسار ملکوتى آنحضرت خیره شده و با گوش جان کلام او را استماع میکرد بپا خاست و لب باظهار شهادتین گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انک عبده و رسوله.دعوتت را اجابت میکنم و از جان و دل بیاریت بر میخیزم.
پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود یا على بنشین و تا سه مرتبه حرف خود را تکرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى این دعوت کس دیگرى جز على علیه السلام نبود آنگاه پیغمبر بدان جماعت فرمود این در میان شما برادر و وصیى و خلیفه من است و در بعضى مآخذ است که بخود على فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (تو برادر و وزیر و وارث من و خلیفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پیغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار کردند و ابولهب به ابوطالب گفت بعد از این تو باید تابع برادر زاده و پسرت باشى.آنروز را که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بحکم آیه و انذر عشیرتک الاقربین خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى یگانه دعوت فرمود یوم الانذار گویند. (تاریخ طبرى جلد 2 ص 217ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 7ـکفایه الطالب باب 51 ص 205ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 421ـینابیع الموده ص 105ـتاریخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـتفسیر فخر رازى و کتب دیگر.)
برخى از اهل سنت براى اینکه موضوع ایمان آوردن على علیه السلام را در یوم الانذار و همچنین پیش از آن بى اهمیت جلوه دهند میگویند درست است که اسلام و ایمان على کرم الله وجهه بر همه سبقت داشته و ابوبکر و سایرین پس از او ایمان آوردهاند اما چون على علیه السلام در آنموقع کودک نابالغى بوده و تکلیفى هم بعهده نداشته است لذا ایمان او از روى عقل و منطق نبوده بلکه یک تقلید کودکانه است در صورتیکه ابوبکر و عمر و دیگران از نظر سن و عقل در تکامل بوده و فهمیده و سنجیده به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ایمان آورده بودند و پر واضح است که ایمان از روى عقل و تحقیق بر ایمان تقلیدى کودکانه برترى دارد!
در پاسخ این اشکال میگوئیم که قیاس نمودن على علیه السلام با دیگران باصطلاح منطقیون قیاس مع الفارق است و آنانکه چنین اشکالاتى را پیش کشیدهاند از اینجهت است کار پاکان را قیاس از خود گرفتهاند اولا بلوغ از نظر سن در احکام شرعیه است نه در امور عقلیه،و ایمان بخدا و یگانگى او و تصدیق رسالت از امور عقلى است نه از تکالیف شرعى ثانیا فزونى قوه ممیزه و عقل آدمى در سنین بالا کلیت ندارد و چه بسا که کسى در سالهاى اولیه عمر عقل و منطقش قوىتر از دیگرى باشد که در سنین چهل یا پنجاه سالگى بسر مىبرد و مخصوصا که چنین کسى داراى روح قدسى بوده و مؤید من جانب الله باشد چنانکه حضرت عیسى علیه السلام در حالیکه طفل نوزاد بود فرمود:
انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا. (سوره مریم آیه .30)
(من بنده خدایم که بمن کتاب آسمانى داده و مرا پیغمبر قرار داده است) و درباره حضرت یحیى علیه السلام نیز خداوند
در قرآن کریم فرماید:
یا یحیى خذ الکتاب بقوه و اتیناه الحکم صبیا (سوره مریم آیه .12)
(اى یحیى بگیر کتاب توریه را به نیروى الهى و ما یحیى را در کودکى حکم نبوت دادیم) .
ثالثا قول و فعل پیغمبر براى ما حجت بوده و جاى هیچگونه چون و چرا نمیباشد زیرا خداوند درباره آنحضرت فرماید:
و ما ینطق عن الهوى،ان هو الا وحى یوحى. (سوره نجم آیه 3 و .4) یعنى پیغمبر از روى هوى و هوس سخن نمیگوید بلکه هر چه میگوید از جانب ما وحى منزل است .بنابر این اگر ایمان على از روى تقلید کودکانه بود نبى اکرم باو میفرمود یا على تو هنوز کودکى و بحد بلوغ و تکلیف نرسیدهاى در صورتیکه نه تنها چنین حرفى را نزد بلکه ایمانش را پذیرفت و در همانحال وراثت و وصایت و خلافت او را نیز صریحا بعموم حاضرین گوشزده نمود،پس آنانکه چنین اشکالاتى را درباره سبقت ایمان على پیش آوردهاند در واقع نه پیغمبر را شناختهاند و نه على را.
چه کسی جانشین پیامبر را تعیین می کند و…
پاسخ:
ضمن بررسی تاریخ تمامی ادیان الهی، در می یابیم که همه پیامبران الهی و صاحبان شرایع، اوصیایی داشته اند که تمامی این اوصیاء توسط خدای عزوجل انتخاب شده اند به وسیله پیامبران الهی به مردم معرفی گشته اند، و مردم ابداً در انتخاب این اوصیاء دخالتی نداشته اند و هیچگونه رأی گیری در کار نبوده است.
حق هم همین است، آن خدایی که برای هدایت و راهبری بشر به سر منزل سعادت، پیامبرانی را برگزیده و به سوی انسانها فرستاده است و با بینه ودلیل به مردم معرفی کرده؛ خود باید برای آن پیام آوران الهی، جانشین برگزیند و همان گونه که اوامر ونواهی خود را توسط پیامبرانش به مردم رسانده است، جانشینان برگزیده خویش را به مردم توسط همان پیامبر معرفی نماید.
این سنت الهی در مورد خاتم پیامبران و اوصیای مکرم ایشان به اجرا در آمده است و خدای عزوجل، جانشینان پیامبرش را به او معرفی نموده و پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- آن بزرگواران را به مردم شناسانده است.
شواهد تاریخی بسیاری بر این مدعا وجود دارد که پیامبر- صلی الله علیه وآله وسلم- از جانب خداوند، وصی خود را در مواقف گوناگون به مردم معرفی فرموده اند. ما در اینجا به ذکر نمونه ای از آغاز و دیگری از انجام بسنده می کنیم:« آن در خانه ابوطالب بوده و این در صحرای جْحفه.»
یک پرسش اساسی!
آیا به نظر شما منطقی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) امت را پس از خود، بدون سرپرست واگذارند؟
پاسخ:
آیا به نظر شما این غیر منطقی نیست که مدیر یک مدرسه غیر انتفاعی یا مدیر یک کارخانه که برای مدرسه اش یا کارخانه اش زحمات زیادی متحمل شده ، برنامه ریزی کرده و سرمایه گذاری نموده، در هنگام ترک مدرسه یا کارخانه و رفتن به مسافرت راجع به مدیریت آنجا بعد از خود چیزی نگوید و هیچ سفارشی نکند و کارکنان و کارگران را به حال خود رها کند و برود؟!
آیا این غیر منطقی است که مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه طوری برنامه ریزی نماید که بعد از رفتن او هیچ مشکلی برای کارکنان و کارگران و دانش آموزان و نظام موجود در آن جوامع پیش نیاید؟
مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه به خوبی می داند: برای جلو گیری از انحرافات احتمالی، تصمیم گیری های ضروری ، سیاست گذاری و هدایت جمعی کارکنان وکارگران مدرسه یا کارخانه بایـد کسی را انتــخاب کنـد که پاسخ گو باشــد و از هـرج ومـرج جــلو گیری نمـاید و نظـم محیـط را برقرار دارد.
یک مدیر دانا از قبل برنامه ریزی می کند و به دنبال شخصی صالح وشایسته« که به قوانین ومقررات مجموعه آشنا باشد» می گردد و به جای خود می گمارد. زیرا رها کردن کارخانه یا مدرسه بدون سرپرست و جانشین مناسب برای مدیر، کاری غیر منطقی است.
پیامبر هم به طور منطقی می بایست برای جامعه بعد از خود ، فکر« جانشینی صالح ، شایسته و آگاه به مقررات» باشد تا از بروز اختلافات ، هرج و مرج و بی نظمی جلو گیری نماید و پاسخ گوی جامعه در موارد جدید باشد. آری ، رها سازی جامعه بدون سرپرست شایسته، کاری خلاف عقل و منطق است و پیامبر ، کار غیر منطقی و غیر عقلایی نمی کند .
این شیوه منطقی وعقلایی در زمان حیات پیامبر نمونه های تاریخی مختلفی دارد. مثلا وقتی پیامبر برای غزوه ای از مدینه بیرون می رفتند، کسی را برای جانشینی خودشان در مدینه انتخاب می کردند و به سرپرستی مردم می گماردند. این جای بسی تعجب است از گروهـی که خـود را پیـرو سنـت پیــامـبر می نامند و از پذیرفتن این سنت پیامبر بعد از وفات ایشان امتناع می ورزند!
بنابراین و با توجه به ذکر مثال های یاد شده در زندگی افراد عادی و سنت جاری پیامبر در حیات شریفشان، این غیر منطقی است که پیامبر خاتم از دنیا بروند و امت خود را بدون انتخاب جانشین و برگزیدن سرپرست برای آنها، تا قیامت رها کنند و به حال خود واگذارند!