یکی از مهمترین دلایل گستردگی دین، همان اخلاق و مدارا با دوست و دشمن توسط ولی الله بوده است، در مطلب زیر روش اهل دیانت رابخوانید و بیاییم با رفتارهای خودمان مقایسه کنیم.
یک روز حضرت علی علیه السلام با قنبر (غلام مخصوصشان) برای خرید پیراهن به بازار آمدند در مغازه ای ایستادند و فرمودند: دو پیراهن لازم دارم ، آن مرد عرض کرد : یا امیر المؤمنین، هر نوع پیراهن بخواهی من دارم ، همین که علی علیه السلام فهمیدند این شخص ایشان را می شناسد از او گذشت و به لباس فروش دیگری رسید که پسر مغازه دار مشغول خرید و فروش بود . دو پیراهن یکی به سه درهم و دومی را به دو درهم خرید . به قنبر فرمودند : لباس سه درهمی برای تو باشد . عرض کرد : مولای من، این پیراهن برای شما سزاوارتر است زیرا به منبر تشریف می برید و مردم را موعظه می کنید . فرمودند : تو نیز جوانی و آراستگی سنین جوانی داری ، از طرفی من شرم دارم از پروردگار، که خود را بر تو برتری دهم . از پیامبر صل الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمودند : از همانکه می پوشید و می خورید به غلامان خود بدهید . در یکی از جنگ ها حضرت علی علیه السلام با مرد مشرکی می جنگید ، آن مرد عرض کرد: یا علی! چه شمشیر خوبی داری، آن را به من ببخش ، حضرت شمشیر را به سویش انداختند ، حریف در نهایت تعجب گفت : ای پسر ابیطالب در شگفتم که در چنین موقعیتی شمشیرت را به دشمن می بخشی ؟ فرمودند : تو دست تقاضا دراز کردی ، رد کردن درخواست و سؤال از شیؤه کرم به دور است . مرد کافر از اسب پیاده شد و گفت : این روش اهل دیانت است پای مبارک آنجناب را بوسید و ایمان آورد .
منبع :
مناقب، ج 1، ص 266- بحارالانوار، ج 71، ص 143.
آزار و اذیت حضرت امیر توسط خوارج
قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع یُصَلِّی وَ ابْنُ الْکَوَّاءِ خَلْفَهُ- وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقْرَأُ، فَقَالَ ابْنُ الْکَوَّاءِ «وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ- لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» فَسَکَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَتَّى سَکَتَ ابْنُ الْکَوَّاءِ ثُمَّ عَادَ فِی قِرَاءَتِهِ حَتَّى فَعَلَ ابْنُ الْکَوَّاءِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- فَلَمَّا کَانَ فِی الثَّالِثَهِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ- وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُون[1]
علی مشغول نماز خواندن است، نماز جماعت دارد می خواند، در حالی که خلیفه مسلمین است (این چه حلمی است از علی؟!) اینها به علی اقتدا که نمی کردند، می گفتند: علی مسلمان نیست، علی کافر و مشرک است. در حالی که علی مشغول قرائت حمد و سوره بود، یکی از اینها به نام ابن الکوّاء آمد با صدای بلند این آیه قرآن را به عنوان[16 [کنایه به علی، خواند: «وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ.»17
این آیه خطاب به پیغمبر است که: به تو و هم چنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی، اعمالت از بین می رود و از زیانکاران خواهی بود.
ابن الکوّاء با خواندن این آیه خواست به علی گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام می دانیم؛ اوّل مسلمان هستی؛ پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد؛ در لیله المبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه شمشیرها قرار دادی و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست، امّا خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک شوی، اعمالت به هدر می رود، و چون تو اکنون کافر شدی، اعمال گذشته را به هدر دادی.
علی در مقابل چه کرد؟! تا صدای او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد. باز ابن الکوّاء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت نمود. علی سکوت می کرد، چون دستور قرآن است که: « وَ اِذا قُرِی ءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنصِتُوا»؛18 و هنگامی که قرآن خوانده می شود، گوش فرا دهید و خاموش شوید.
و به همین دلیل است که وقتی امام جماعت مشغول قرائت است، مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه ای که آیه را تکرار کرد و می خواست وضع نماز را به هم زند، علی این آیه را خواند:
«فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللّه ِ حَقٌّ وَ لایَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لایُوقِنُونَ»؛19 صبر کن وعده خدا حقّ است و خواهد فرا رسید. این مردم بی ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.
علی علیه السلام دیگر به وی اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد.
[1] قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، 2جلد، دار الکتاب – قم، چاپ: سوم، 1404ق.
قطره ای از رحمت امام مهربانی ها
حضرت علی (علیه السلام) علاوه بر اجرای دقیق عدالت، تا آخرین توان خود، در حد ایثار و فداکاری بی نظیر، به نیازمندان و مردم احسان و مهربانی میکرد. آسایش خود را فدای سامان دادن به امور مستضعفین و بینوایان نموده بود . گویی خداوند وجود او را وقف سامان دهی و رسیدگی به کار دردمندان و مستمندان نموده است . یک قطره اشک یتیم کافی بود که زانوان او را خم کند و بدنش را به لرزه درآورد. او همواره در شبهای تاریک، آرد و نان و غذاهای دیگر را بر دوش میگرفت و به خانه فقرا میبرد، آنها را سیر میکرد در حالی که خود گرسنه بود. تنها به عنوان نمونه به ذکر چند فراز میپردازیم:
1.«ابوالطفیل» میگوید: علی (علیه السلام) را دیدم که با کمال مهربانی، یتیمان را فرا میخواند و نوازش میکرد و به آنها عسل میداد و آنها میخوردند; مصاحبت آن حضرت با آنها به قدری مهرانگیز بود که یکی از حاضران گفت: دوست داشتم، من هم یتیم بودم و این گونه مشمول نوازش حضرت علی (علیه السلام) قرار میگرفتم.
مناقب، ج2، ص73 و 75
2.روزی علی (علیه السلام) از بازار خرمافروشان عبور میکرد; کنیزی را دید که گریه میکند; نزد او رفت و فرمود: «چرا گریه میکنی؟» او عرض کرد: مولای من، برای خرید خرما مبلغی پول به من داد به اینجا آمدم و خرما خریدم و نزد مولایم بردم، آن را نپسندید و گفت نامرغوب است، ببر و پس بده، اینک نزد فروشنده آمدهام ولی او حاضر به پس گرفتن نیست . علی (علیه السلام) نزد فروشنده آمد و به او فرمود: «ای بنده خدا! این بانو کنیز و خدمتکار است و از خود اختیاری ندارد، پولش را بده و خرمای خود را از او بستان». خرما فروش که علی (علیه السلام) را نمی شناخت، از دخالت علی (علیه السلام) ناراحت شده، برخاست و گفت: تو چه کاره هستی که در کار ما دخالت میکنی؟ آنگاه دست رد بر سینه علی (علیه السلام) زد، مردمی که در آنجا بودند و علی (علیه السلام) را میشناختند، به فروشنده خرما گفتند: این آقا «علی بن ابیطالب (علیه السلام)» امیرمؤمنان است; آن مرد با شنیدن این سخن، لرزه بر اندام شد و رنگش پرید و بیدرنگ پول کنیز را به او داد و خرمای خود را پس گرفت، سپس دست به دامن علی (علیه السلام) شد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان از من راضی شو . علی (علیه السلام) فرمود: رضایت من از تو به این است که امور خود را اصلاح کنی و با مردم خوش رفتاری نمایی . به این ترتیب، کنیز خشنود شد و شادمان به خانه مولای خود بازگشت .
بحارالانوار، ج41، ص112
3.از احسان علی (علیه السلام) به قاتلش «ابن ملجم» اینکه به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: نسبت به ابن ملجم مهربان باش، او اسیر تو است، به او رحم و احسان کن . . . ما خاندانی هستیم که روش ما آمیخته با کرم، عفو، مهربانی و شفقت است، سوگند به حقی که بر گردنت دارم، از آنچه میخورید و میآشامید، به او نیز بدهید، دست و پایش را زنجیر نکن، اگر از دنیا رفتم او را با یک ضربت که به من زده قصاص کن، او را مثله نکن (اعضای بدنش را جدا نکن) زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از مثله بپرهیزید حتی نسبتبه سگ گزنده; و اگر زنده ماندم، خودم میدانم با او چه کنم، ما از خاندانی هستیم که نسبت به گنهکار با عفو و گذشت و کرم برخورد میکنیم.
بحارالانوار، ج42، ص287 و 288.