- ولادت امیرالمومنین علیه السلام
- بازدید: 8
نگاهی به علی، فخر جهان
- ولادت امیرالمومنین علیه السلام
- بازدید: 8
وجودش پر از خشم شده بود و دیوانه وار فریاد می کشید.
یارب این ماه کدامین مه و امشب چه شب است
که فلک غرق نشاط است، زمین در طربست
شد مگر چشم مه امشب به جمالی روشن
کاین چنین خرم و تابنده و پر خنده لبست
آری از منظره ماه و کواکب پیداست
که شب سیزده ماه شریف رجب است
گوش دل باز کن ای بی خبر از عالم غیب
تا منادی دهدت مژده که امشب چه شبس
مژده جبریل امین از عرش برین
که مبارک شب میلاد امیر عرب است
ولادت
فاطمه بنت اسد، وظیفه ای بزرگ بر عهده داشت. او صاحب فرزندی شد، که محل تولدش کعبه بود. آیا خداوند چنین وظیفه ای را به یک زن عادی محول کرد؟
مریم برگزیده خدا بود و عیسی، روح الله…
زمان وضع حمل عیسی فرا رسید. خداوند به حضرت مریم امر کرد که از معبد و عبادتگاه بیرون رود و فرزند خود را در صحرا (زیر درخت خرمایی) به دنیا آورد. نخل خرما به امر خدا بارور شد و میوه خود را ارزانی مادر عیسی کرد.
اما، فاطمه بنت اسد…
هنگام وضع حمل علی بن ابی طالب به درون کعبه فرا خوانده شد. سه روز مهمان خدا بود. همان جا فرزندش را به دنیا آورد. در این سه روز فرشتگان از آسمان برای او غذاهای بهشتی آوردند.
بانوی مکه قبل از این که وارد کعبه شود سرودی بس زیبا بر لب داشت، ترنمی برخاسته از باغ سبز مکتب انبیاء، نوایی که جز از قلبی سرشار از ایمان ،به گوش نمی رسد. او می خواند:
“پروردگارا! من زنی هستم که به تو و به پیامبران و کتب آسمانی ایمان دارم، سخن نیای بزرگم خلیل را تصدیق می کنم…
به حق کسی که این خانه را بنا کرد و به حق فرزندی که در شکم دارم، ولادت او را بر من آسان فرما.
سه روز درون کعبه بود. هنگامی که از کعبه بیرون آمد، فضیلت خود را بر مریم – مادر عیسی – و آسیه – همسر فرعون – به صراحت اظهار کرد. همان آسیه که در خانه فرعون به موسی ایمان آورد و تا پای جان از ایمان خود دفاع کرد.او با زمزمه ای دلنشین ،ایمان خود را به خدای موسی و وعده های آسمانی به جهانیان نشان داد.
آسیه، بانوی مومنه، غرق در خون خود در حالی که میخهای آهنین فرعون، بدنش را به زمین دوخته بود، با متانت لب به مناجات باز میکند. قرآن، سخن او را از لا به لای قرنهای گذشته برای ما نقل میکند.
“پروردگارا! برای من نزد خود در بهشت، جایگاهی بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده.”
فاطمه بنت اسد هم از مریم – برگزیده زنان زمان خویش – و هم از آسیه – قهرمان توحید – برتر است. آری! او شایسته مقام مادری علی بن ابی طالب است که او، هم از عیسی و هم از موسی بلند مرتبهتر است
علی علیه السلام، انسانی کامل
علی علیه السلام امام عادلی است که به حاکم بصره به واسطه شرکت در یک مهمانی اعتراض میکند و میگوید:
الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه … و لو شئت لاهتدید الطریق الی مصفی هذا العسل…؛
بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو کهنه جامه بسنده کرده است…واگر بخواهم به صافی و پاکیزگی این عسل راه میبرم. در عین حال شب را به دعا و نماز میگذرانید
گوش این آسمان راز و نیاز و مناجاتهایش را میشنید و چشم ستارگان اشکهای عاشقانهاش را همیشه میدید. زمامداری بود که در دل شب، تنها در محراب میایستاد و محاسنش را به دست میگرفت و مانندمار گزیده به خود می پیچیدو “یا دنیا غری غیری”:-ای دنیا کسی غیر از من را فریب بده- می گفت.
شبها از خوف خدا بیهوش میافتاد. قسمتی از شب را به سر زدن به فقرا و ضعفا بسر میبرد..
خودش اذان میگفت و خودش امامت جماعت میکرد. خودش احیاناً در دکه القضاء مینشست و به رتق و فتق امور میپرداخت، خودش قاضی بود.
قضاوتهای محیرالعقول داشت از لحاظ کشف جرم و از لحاظ رعایت تساوی در مقابل محاکم.
اوصاف حضرت علی علیه السلام
او خود خطیبی بلیغ بود که شنوندگان را میگریاند، مانند خطبه الغراء و شاید آخرین خطبهاش نیز، و بلکه احیاناً شنونده قالب تهی میکرد. سخن او سخن جانسوز بود و مصداق «تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید». هنوز هم این اثر در نهج البلاغه هست که اشکها را جاری میسازد.
من خودم برخی از آشنایان به این کتاب را دیدهام که این چنین بودهاند. همین پیشوای عادل و عابد شب زندهدار و پدر یتیمان و بیچارگان و همین پیشنماز با تقوا و قاضی دقیق زیرک عادل دادگستر و همین خطیب و واعظ چیره دست ماهر و عالم با عمل، سرفرمانده قشون و سرباز دلیر و دلاور است، در میدانهای جنگ صفها را میشکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران میشکافد، گاه از قد و گاه از کمر دو نیم میکند و زهره شیر از هیبتش آب میشود.
در عین حال و با این همه کارهای بزرگ، مانند سایر دلاوران رژیم غذایی ندارد بلکه شکمش از نان جو[حتی] سیر نمیشود، جامه کرباسش را به قدری وصله میزند که از وصله زنندهاش خجالت میکشد. علی معجزه انسانیت است. مانند علی وقتی که پیدا میشود میتوان گفت انسان موجود ناشناخته و بلکه عالم ناشناخته است.
یکی از جهاتی که ثابت میکند علی علیه السلام انسان کامل است، جنبه همه جانبه وجود علی است که در بالا شرح داده شد. یکی دیگر کیفیت مواجهه او با مرگ است.
انسان وقتی انسان کامل است که بر چهره مرگ بخندند، نه به علت تهور و عدم احساس که در بعضی احمقها دیده میشود که به خاطر شهرت و این که اسم و عکسشان در روزنامهها بیاید از مرگ استقبال میکنند، بلکه به خاطر احساس شدید و بینش این که مرگ دروازه ورود است.
جمله به خدای کعبه که رستگار شدم، به نظر من جمله تاریخی است که نشاندهنده ی اوج تنهایی امام و اشتیاق او به فارغ شدن از مردمی پست و بی وفاست. و ورود او به دنیایی که خودش می داند چگونه جایی است…
حضرت علی علیه السلام مظهر عدالت
یکی دیگر از جهات، شخصیت ثابت و محکم اوست که در شرایط و اوضاع مختلف اقتصادی و اجتماعی یک جور فکر کرد و یک جور احساس کرد و یک جور عمل کرد، آن هم نه به خاطر لختی و عدم احساس بلکه به خاطر استحکام.
علی آن فرد استثنایی است که در کاخ و ویرانه یک جور فکر کرد، طبقهاش سازنده فکرش و مشخص فکرش نبود.
یک روز یک کارگر ساده یک یهودی بود و روز دیگر امپراطور جهان. در هر دو حال احساسش نسبت به فقیر و ضعیف و زیر دست و نسبت به ثروتمند و نیرومند و بالادست یک جور بود.
یکی از مظاهر اثباتی کمال آن حضرت این است که در زندگی با حوادث متنوع و ناهمانندی مواجه شد و با همه آن چنان عمل کرد که باید.
او هم با منافق مواجه شد، هم با کافر، هم با خشکِ مقدس خارجی. آنجا که باید وحدت اسلامی را حفظ کند مثل جریان بعد از وفات رسول اکرم، حفظ میکند.
آنجا که به نام وحدت عدالت پایمال میشود، به خاطر عدالت بعد از عثمان قیام میکند.
علی، هم مظهر عشق است و هم مظهر عقل. پس علی هم مظهر عبادت است و هم مظهر علم، هم مظهر وحدت است و هم مظهر عدالت، هم مظهر عشق است و هم مظهر عقل.
عدالت در رفتار اجتماعی حضرت علی علیه السلام
در روزگار خلافت خلیفه دوم، شخصی ادعایی نسبت به حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگی شود.
مدعی حاضر شد و خلیفه خطاب به امام علی علیه السلام گفت: ای اباالحسن در کنار مدعی قرار گیر تا حل دعوا کنم.
که آثار ناراحتی را در سیمای حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نگریست گفت: ای علی! از این که تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتی؟
امام علی علیه السلام فرمود: نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نکردی نگران شدم، زیرا او را با نام صدا کردی و مرا با کینه و لقب “ابوالحسن” خواندی،ممکن است طرف دعوا نگران شود.
احترام به شخصیت انسانها
الف- عذر خواستن از پیادگان
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام سواره به راهی میرفت و جمعی از مردم کوفه برای پاس داشتن حرمت امام علی علیه السلام پیاده به دنبالش روان بودند
امام رو به آنان کرد و پرسید: آیا کاری دارید؟
پاسخ دادند: نه، دوست داریم به دنبال شما بیاییم..
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:برگردید، زیرا همراهی پیاده با سواره مایه ذلّت و خواری پیادگان و غرور و تباهی سواره خواهد شد.
امام علی علیه السلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود:
بازگرد، که پیاده رفتن رئیس قبیلهای چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مومن است.
ب- نکوهش از آداب جاهلی ذلّتبار
بسیاری از پادشاهان و قدرتمندان در طول تاریخ مردم را وادار میکردند که در برابرشان به خاک بیافتند، کرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلتپذیریها را بر خود هموار کنند.
وقتی حضرت علی علیه السلام برای رفتن به صفّین به شهر انبار رسید دید که مردم شهر تا امام علی علیه السلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روی آن حضرت شروع به دویدن کردند.
حضرت علی علیه السلام علّت را پرسید، گفتند: یک رسم محلّی است که پادشاهان خود را اینگونه احترام میکردیم.
امام علی علیه السلام ناراحت شد و فرمود:” به خدا سوگند! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت میافکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت میگردید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنّم باشد.”
راز اشک ها و تنهایی مولای متقیان
علی علیه السلام تنهاست!
چه کسی تنها نیست؟
کسی که با همه و در سطح همه است.
کسی که رنگ زمان به خود میگیرد.
احساس خلأ مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد نمیتواند سیرش کند.
و لذا آن همه یاران، آن همه همرزمان، آن همه نشست و برخاست با اصحاب پیامبر، هیچ کدام برای علی علیه السلام تفاهمی به وجود نیاورده است.
هیچ کدام از آنها در سطح او نیستند.
میخواهد دردش را بگوید،
حرفش را بزند،
گوش نیست، دلی نیست، و فهمی نیست تا بفهمد.
رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه، در برابر نگاههای پست و پلید، و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد.
نیمه شب به طرف نخلستان میرود، آنجا هیچ کس نیست، مردم راحت آرمیدهاند، هیچ دردی آنها را در دل شب بیدار نگاه نداشته است، و این مرد تنها، که روی زمین خودش را تنها مییابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، و فقط رسالت و وظیفهاش، او را با جامعه و این شهر پیوند داده است. ولی وقتی به خودش برمیگردد میبیند که تنهاست.
شبانه به نخلستان میرود، و باز برای این که ناله او به گوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاه آلودهای نرسد، سر در حلقوم چاه فرو میکند و میگرید.
این گریه از چیست؟؟!
افسوس که گریه او یک معما برای همه است، زیرا حتی شیعیان او نمیدانند علی چرا میگرید.
از این که خلافتش غصب شده؟!
از این که اسلام رو به زوال است؟
از این که فدک از دست رفته؟!
از این که فلانی روی کار آمده؟!
از این که او از مقامش … ؟!
از این که همسرش را…؟،
از این که…؟، از…؟!
علی علیه السلام در طول تاریخ تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقض که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است. چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنهاست. چنین انسانی در جامعهاش و در برابر یاران همرزمش که عمری را در راه عقیده کار کردهاند، با پیامبر صادقانه شمشیر زدهاند، اما در اوج اعتقاد و ایمان و اخلاصشان به پیامبر و اسلام، قبیله و تعصبات قومی را فراموش نکردهاند، مقام را آگاهانه و یا ناخودآگاهانه نتوانستهاند از یاد برند و نماد اخلاص مطلق و یک دست- همچون علی علیه السلام – شوند، تنهاست.
از این دردناک تر این که علی علیه السلام در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست.!!
در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخشان را به علی علیه السلام سپردهاند تنهاست
او را همچون یک قهرمان بزرگ، یک معبود و یک اله میستایند اما نمیشناسندش و نمیدانند که کیست؟ دردش چیست؟
حرفش چیست؟
رنجش چیست؟
و سکوتش چراست؟!
این است که علی علیه السلام در میان پیروانش هم تنهاست.
این است که علی علیه السلام در اوج ستایشهایی که از او میشود، مجهول مانده است.
درد علی علیه السلام دو گونه است:
یک درد، دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است.
ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند، اما این درد علی علیه السلام نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است تنهایی است، که ما آن را نمیشناسیم.
باید این درد را بشناسیم، چرا که علی علیه السلام درد شمشیر را احساس نمیکند و ما درد علی را احساس نمیکنیم.
کاش حال که درد او را احساس نمی کنیم ، دردی بر دردهایش اضافه نکنیم…