– نه ما نمی توانیم سخنان تو را بپذیریم.....
– نه ما نمی توانیم سخنان تو را بپذیریم.
– مگر من از کتب خودتان برایتان دلیل و مدرک نیاوردم؟
– بله آوردی ولی ما نمی پذیریم ما حاضریم برای اثبات حقانیت خود با تو مباهله کنیم.
اینها جملاتی است که بین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و گروهی از مسیحیان نجران(نام یک شهر) رد و بدل می شد. مباهله آن است دو نفر یا دو گروه پس از مناظره و استدلال در برابر یکدیگر اگر به نتیجه ای واحد نرسند و حق را کتمان کنند، در این مرحله برای اثبات ادعای خود مسئله را به خدا واگذاری کنند و از خدا می خواهند اگر کسی حق را دانسته کتمان می کند، خدا فورا بر او عذاب نازل کند.
در روزگاران پیامبران الهی این مسئله بارها اتفاق افتاده بود و مخالفان به عذاب الهی گرفتار شده بودند، ولی در تاریخ بیست و سه ساله ی رسالت پیامبر اسلام این مسئله فقط یک بار اتفاق افتاد.
با پیشنهاد مسیحیان در مورد مباهله، حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلم فورأ آمادگی خود را اعلام کردند.در این هنگام آیه 61 سوره آل عمران نازل شد:
فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ
به آنان بگو بیاورید پسرانمان را و پسرانتان را، زنانمان را و زنانتان را، نفسمان (خودمان) و نفستان را تا با هم مباهله کنیم. تا دروغگو را به لعنت خدا گرفتار سازیم.
روز مباهله شد. مسیحیان آماده می شدند، در این هنگام حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهو سلم آمدند در حالی که حضرت علی علیه السلام در طرف راستشان حسن وحسین در طرف چپ ایشان و حضرت زهرا سلام الله علیها هم پشت سر آنان می آمد. سپس حضرت رسول دستانشان را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند:(( خدایا اینان اهل بیت من هستند. این علی نفس من است.
او نزد من همتای نفس من(خود من) است. این فاطمه افضل زنان جهان است. و این حسن و حسین فرزندان من هستند. من با هر که با اینان جنگ کند، جنگ می کنم و با هر کس که با اینان دوست باشد، دوست هستم.)
یکی از نجرانیان نگاهی به پیامبر و اطرافیانش انداخت و به اسقف اعظم گفت: کوه را با دست خویش بکن ولی با آنان مباهله نکن، زیرا گرفتار لعنت خدا می شوی.
دیگری گفت: اگر با آنان مباهله کنی، دیگر یک نفر نصرانی روی زمین باقی نمی ماند.
اسقف اعظم از مباهله دست کشید و تصمیم گرفت با پیامبر اسلام صلح کند.
حرف ما در این داستان این است که پیامبر، حضرت علی علیه السلام را به عنوان نفس و جانشان معرفی کردند. (1)
برادر کی؟
رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار، پیوند برادری منعقد سازد. هدف ایشان تحکیم روابط ایمانی و اسلامی به جای روابط خونی و خویشاوندی بود که در آن زمان میان قبایل عرب همه چیز را تحت الشعاع قرار می داد.
بدین منظور، روزی در اجتماع مسلمانان برخاست و فرمود: در راه خدا، دو تا دو تا برادر شوید.
آنگاه مسلمانان، دو به دو دست یکدیگر را به عنوان برادری فشردند و بدین ترتیب، وحدت و همبستگی بین آنان استوار تر گردید.
پس از آن که حضرت رسول برای هر یک از حاضران، برادری تعیین کرد، حضرت علی علیه السلام فرمودند: ای رسول خدا برای من برادری تعیین نمی کنی؟
پیامبر فرمود:(( تو برادر من در این دنیا و آخرت هستی)) آنگاه بین خود و علی علیه السلام عقد برادری خواند.
این موضوع میزان عظمت و فضیلت علی علیه السلام را به خوبی نشانمی دهد و روشن می سازد که وی تا چه حد به رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم نزدیک بوده است. (2)
خورشید
منابع
- اسرار مباهله، محمدرضا انصاری
- بحارالانوار، ج 39، ص 37، حدیث 7 سنن الترمذی، ج5، ص300